به گزارش فارس ربن طالبلو، کارشناس مسائل ایران در بنیاد دفاع از دموکراسی (FDD)، در یادداشت اخیر خود سعی کرده است با اتکا بر الگوی پرتکرار گذشته اعتراضات اخیر در ایران را نه بهعنوان واکنشی به مشکلات اقتصادی، بلکه بهمثابه یک روند «ساختاری، مداوم و انقلابی» علیه جمهوری اسلامی توصیف میکند. در گذشته اندیشکدهها و کارشناسان وابسته به صهیونیسم، به شکل پنهانتر این جنگ ادراکی را دنبال میکردند اما اکنون رویه صریحتری را درپیش گرفته و ضمن اینکه تأکید بر پرهیز از جنگ دارند، همچنان بر ایجاد اغتشاش در داخل ایران اصرار میورزند.
بنطالبلو در این یادداشت تأکید میکند که اگرچه جرقه اولیه اعتراضات اغلب اقتصادی است، اما این اعتراضات بهسرعت ماهیتی سیاسی پیدا میکنند. او این «تبدیل سریع» را به عنوان نشانه عبور جامعه ایرانی از مطالبات اصلاحی و حرکت بهسوی براندازی تفسیر میکند. وی همچنین بر شعارها، گستره جغرافیایی اعتراضات و ترکیب جمعیتی معترضان تمرکز میکند و مدعی است که اعتراضات محدود به یک طبقه یا قشر خاص نیست، بلکه لایههای متنوعی از جامعه ایران، در مناطق مختلف و از گروههای سنی متفاوت، در آن مشارکت دارند. از نگاه او، این امر بیانگر آن است که مردم ایران برای عبور از «خط قرمز» چالش مستقیم با حاکمیت آماده هستند و میخواهند در جهت براندازی حرکت کنند.
او در نهایت تحولات داخلی ایران را به محیط منطقهای و بینالمللی پیوند میزند و با اشاره به جنگ ۱۲روزه، مدعی میشود که جمهوری اسلامی در حالی با بحران داخلی مواجه است که از نظر نظامی و شبکه نیروهای مقاومت، تضعیف شده است. از نگاه او، تلاش همزمان تهران برای قدرتنمایی موشکی و هستهای، تلاشی برای جبران این ضعفهای داخلی و منطقهای است.
در بخش دوم یادداشت، بن طالبلو مجموعهای از پیشنهادات مشخص را خطاب به سیاستگذاران آمریکایی مطرح میکند و از آنان میخواهد اعتراضات ایران را در قالب یک «جنبش انقلابی پایدار» در نظر بگیرند و بر این اساس پیشنهادات زیر را اجرایی کنند:
1. حمایت راهبردی از معترضان بدون مداخله نظامی مستقیم؛ طالبلو تأکید میکند که آمریکا نباید به سمت حمله نظامی حرکت کند، بلکه باید از ابزارهای غیرنظامی برای حمایت از اعتراضات استفاده کند.
2. حمایت ارتباطی و اطلاعاتی؛ او پیشنهاد میدهد آمریکا در زمان قطع اینترنت و ارتباطات، دسترسی معترضان به ابزارهایی مانند VPN و اینترنت ماهوارهای را تسهیل کند تا جریان اطلاعات حفظ شود.
3. اقدامات سایبری هدفمند؛ بهزعم او، حملات سایبری علیه نهادها و زیرساختهای مرتبط با امنیت و نظم در داخل ایران، میتواند امکان برقراری نظم در داخل کشور را با چالش مواجه سازد.
4. تشدید تحریمهای حقوق بشری و امنیتی؛ طالبلو خواستار اعمال تحریمهای شدیدتر علیه نهادهایی مانند وزارت اطلاعات و دیگر تشکیلاتی شده که به نوعی در حفظ نظم و آرامش در کشور، دخالت دارند.
5. استفاده از داراییهای مسدودشده ایران؛ بنطالبلو پیشنهاد میکند از منابع مالی بلوکهشده ایران برای حمایت از جریانهای اعتراضی در داخل ایران استفاده شود تا فشار اقتصادی بر نظام حکمرانی افزایش یابد.
6. تداوم و تشدید فشار خارجی همزمان با تضعیف نظم و امنیت داخلی؛ در نهایت، بنطالبلو تأکید دارد که تضعیف داخلی نظام حکمرانی جمهوری اسلامی باید با سیاستی تهاجمیتر از سوی آمریکا در عرصه خارجی دنبال شود تا بهزعم او، امکان بازیابی قدرت و ابتکار عمل از تهران سلب شود.
این کارشناس صهیونیست در این یادداشت در مجموع، تلاش میکند اعتراضات اخیر در ایران را بهعنوان فرصتی راهبردی برای تغییر رویکرد آمریکا معرفی کند؛ روایتی که بن طالبلو آن را نتیجه تلاقی بحرانهای داخلی و فشارهای منطقهای علیه جمهوری اسلامی میداند که باید از آن به بهترین شکل ممکن بهره گرفت.
چرا توصیههای بنیاد صهیونیستی، راه به جایی نخواهد برد؟
نخستین ضعف بنیادین یادداشت بن طالبلو در خلط عامدانه میان «مطالبه اقتصادی مشروع» و «اعتراض سیاسی براندازانه» نهفته است. این رویکرد، یک الگوی تکرارشونده در ادبیات اندیشکدههای وابسته به جریان صهیونیسم از جمله بنیاد دفاع از دموکراسی به شمار میرود؛ الگویی که بر این پیشفرض استوار است که هرگونه نارضایتی معیشتی در ایران باید الزاماً به یک بحران سیاسی ـ امنیتی علیه اصل نظام تبدیل شود. در حالیکه در منطق حکمرانی مردمسالاری دینی، مطالبهگری آرام، بههنگام و صحیح مردم نهتنها تهدید محسوب نمیشود، بلکه یکی از ارکان اصلاح درونزا، تصحیح خطاهای اجرایی و تقویت سرمایه اجتماعی نظام است. از این منظر، تبدیل مطالبات اقتصادی به «پروژه براندازی»، نه بازتاب واقعیت اجتماعی ایران، بلکه تلاشی آگاهانه برای سلب کارکرد اصلاحی از اعتراضات مردمی و بیاعتبارسازی نقش مردم در فرآیند حکمرانی است.
اصرار نویسنده یادداشت بر سیاسیسازی اعتراضات اقتصادی، دقیقاً از همین نقطه ناشی میشود. بازیگران غربی و بهویژه نهادهای همسو با صهیونیسم بهخوبی میدانند که اگر مطالبات اقتصادی در چارچوب طبیعی خود باقی بماند و از مسیرهای قانونی و اجتماعی پیگیری شود، نتیجه آن نه تضعیف، بلکه تقویت جمهوری اسلامی در داخل خواهد بود.
به همین دلیل، این جریانها اساساً علاقهای به حمایت از روندهای مطالبهمحور که خواهان اصلاح سیاستها و بهبود شرایط اقتصادی هستند ندارند؛ بلکه تنها زمانی وارد میدان میشوند که بتوانند همان مطالبات را به آشوب، بیثباتی و روایت «شورش علیه حاکمیت» تبدیل کنند. روایت بن طالبلو دقیقاً در همین چارچوب قابل فهم است: مصادره اعتراض اقتصادی و بازتعریف آن بهعنوان ابزار جنگ ادراکی.
نکته دوم به ماهیت پیشنهادات ارائهشده در یادداشت بازمیگردد. مجموعه توصیههایی که طالبلو خطاب به واشنگتن مطرح میکند—از حمایت ارتباطی و سایبری گرفته تا تحریمهای هدفمند و استفاده از داراییهای بلوکهشده—همگی بر یک محور متمرکز هستند: ایجاد ناآرامی و اخلال در نظم و امنیت داخلی ایران. این تمرکز، تصادفی یا صرفاً تاکتیکی نیست، بلکه محصول سه واقعیت راهبردی است.
نخست آنکه هزینه هرگونه درگیری مستقیم نظامی میان آمریکا و اسرائیل با ایران، در شرایط کنونی برای آنها غیرقابل تحمل است؛ چه از منظر نظامی، چه سیاسی و چه اقتصادی.
دوم آنکه منابع اصلی قدرت ایران—اعم از توان موشکی و ظرفیت هستهای—ماهیتی درونزا داشته و به پشتوانه اجتماعی و ملی متکی هستند؛ به همین دلیل، فشار خارجی مستقیم نهتنها این منابع را از کار نمیاندازد، بلکه در بسیاری موارد به همگرایی داخلی منجر میشود.
سوم آنکه تجربههای میدانی نشان داده است مردم معترض به مشکلات اقتصادی، بهروشنی صف خود را از عناصر مزدور و شبکههای هدایتشده خارجی جدا کردهاند و حاضر نیستند مطالبات معیشتی خود را به پروژههای براندازانه گره بزنند.
در چنین شرایطی، طبیعی است که اندیشکدههای صهیونیستی نسخههای خود را نه حول اصلاحات واقعی یا حتی فشارهای کلاسیک دیپلماتیک، بلکه حول «تولید ناآرامی» به هر بهانه ممکن تنظیم کنند. توصیه به حملات سایبری علیه زیرساختهای نظم، تشدید تحریمهای امنیتی و بهرهگیری از منابع مالی ایران علیه خود ایران، همگی بیانگر این واقعیتاند که هدف نهایی، حل مسئله یا حمایت از مردم نیست، بلکه فرسایش امنیت، تخریب انسجام اجتماعی و آمادهسازی بستر بیثباتی مزمن است.
در جمعبندی، یادداشت بن طالبلو بیش از آنکه تحلیلی از واقعیتهای اجتماعی ایران باشد، بازتولید یک دستورکار شناختهشده است: انکار ماهیت اصلاحگرایانه مطالبات مردمی، سیاسیسازی اعتراضات اقتصادی و پیشنهاد ابزارهایی که همگی در خدمت آشوبسازی داخلی قرار دارند. الگویی که پیش از این بارها آزموده شده و هر بار، نهتنها به تغییر مطلوب طراحانش منجر نشده، بلکه آگاهی سیاسی و انسجام اجتماعی جامعه ایرانی را عمیقتر کرده است.