قدرت در برابر اعتراض سه راه بیشتر پیشِرو ندارد: سکوت و انکار، سرکوب و حذف، یا بهرسمیتشناختن و گفتوگو. دو راه نخست ممکن است در کوتاهمدت آرامشی ظاهری ایجاد کنند، اما در واقع رنج را به زیر پوست جامعه میرانند و سرمایه اعتماد عمومی را فرسوده میسازند. راه سوم دشوارتر و پرهزینهتر است، اما تنها مسیری است که میتواند به ثباتی پایدار و انسجامی واقعی بینجامد.
انتخاب گفتوگو، بهویژه در شرایط نوسان اقتصادی و فشار معیشتی، نشانه بلوغ حکمرانی است؛ با اینحال، این انتخاب بههیچوجه بهمعنای رهاسازی نظم یا تعلیق قانون نیست. برعکس، گفتوگوی مؤثر نیازمند تمایزی شفاف میان اعتراض مدنیِ مشروع و مداخله فرصتطلبانه و تبهکارانه است. این تمایز زمانی معتبر و قابل دفاع است که با معیارهای روشن، رویههای قابل نظارت و تضمین حقوق شهروندی همراه شود؛ در غیر این صورت، خطر آن وجود دارد که گفتوگو به شنیدن نمادین تقلیل یابد و صداهای واقعی زیر عنوان «اخلال» حذف شوند. حکمرانی عاقلانه، همزمان که حق اعتراض و شنیدهشدن را بهرسمیت میشناسد، موظف است از امنیت بیان، امکان نمایندگی مستقل معترضان و پیگیری نهادی مطالبات نیز صیانت کند. در این چارچوب، موضع و اقدام مسعود پزشکیان در مواجه با اعتراضات اخیر واجد معنایی فراتر از یک واکنش اجرایی کوتاهمدت است.
مأموریتدادن برای شنیدن مطالبات معترضان و تأکید همزمان بر معیشت مردم و اصلاحات ساختاری در نظام پولی و بانکی، بیانگر این فهم است که اعتراض، دشمن ثبات نیست؛ بیپاسخی به اعتراض است که ثبات را میفرساید. اگر این رویکرد به سازوکارهای مشخص گفتوگو، زمانبندی روشن اصلاحات و پاسخگویی نهادی منتهی شود، میتواند دولت را از «طرف منازعه» به «تنظیمکننده گفتوگو» ارتقا دهد. در این میان، باید به یک فضیلت کمیاب در سیاست ایرانی اشاره کرد: شجاعت انتخاب راه پرهزینه. مسعود پزشکیان و نظام حکمرانی راهی را برگزید که نه ساده است و نه کمهزینه؛ راهی که در آن، قدرت بهجای پنهانشدن پشت سکوت یا اتکای صرف به ابزار قهری، خود را در معرض شنیدن قرار میدهد. این انتخاب بیش از آنکه یک تاکتیک مدیریتی کوتاهمدت باشد، نشاندهنده نوعی منش سیاسی است: باوری ریشهدار به اینکه انسجام ملی نه با حذف صداها، بلکه با بهرسمیتشناختن آنها حفظ میشود. در زمانهای که ممکن است برخی اعتراض را نشانه تضعیف اقتدار میدانند، این رویکرد یادآور فهمی بالغتر از اقتدار است؛ اقتداری که از اعتماد عمومی تغذیه میکند، نه از ترس.
از منظر فلسفی، گفتوگو اخلاق حکمرانی است: اخلاقی که شهروند را صاحب حق میداند، رنج را انکار نمیکند و پاسخ را به وعده فروکاست نمیدهد. بااینحال، گفتوگو شرط لازم حکمرانی مردممحور است، نه شرط کافی. ترجمه گفتوگو به سیاست عمومی، آزمون واقعی دولتهاست؛ آزمونی که بدون ظرفیت نهادی، اجماع دروندولتی و شفافیت در اجرا میتواند به افزایش انتظارات و سپس سرخوردگی اجتماعی بینجامد.
انسجام اجتماعی محصول اجبار نیست؛ حاصل احساس بهرسمیتشناختهشدن است. جامعهای که بداند میتواند اعتراض کند، شنیده شود، نماینده داشته باشد و در عین حال از نفوذ خشونت و تبهکاری مصون بماند، جامعهای است که آینده مشترک خود را ترک نمیکند. ستایش این رویکرد از آنرو موجه است که میان امنیت و آزادی، تقابل کاذب نمیسازد و میان نظم و کرامت، آشتی برقرار میکند. گفتوگو در این معنا نه عقبنشینی، بلکه پیشروی عقلانی است: راهی که اگر به سیاست ترجمه شود، هم شأن مردم را پاس میدارد و هم انسجام کشور را حفظ میکند.
*سیاست پژوه
۲۳۳۲۳۳









