یکشنبه 07 دی 1404
Sunday, 28 December 2025

شهرام ناظری چرا از دزدی مشاهیر ایرانی حمایت کرد؟

مشرق نیوز یکشنبه 07 دی 1404 - 16:34
ترکیه ادعا می‌کند مولانا شاعر پارسی‌سرا متعلق به آن کشور است! آنها قبل از اینکه فیلم «مست عشق» اکران شود، سریالی درباره مولانا ساختند.

به گزارش مشرق، یکی از اخباری که در این روزها جنجال به پا کرده، بازتاب صحبت‌های شهرام ناظری در دانشگاه سلجوق ترکیه درباره شخصیت مولاناست. این البته یک «شبه‌خبر» یا شبه‌رویداد (Pseudo-event) است نه خبر واقعی. در عصر ارتباطات، ما روزانه با حجم عظیمی از اخباری مواجه می‌شویم که هیچ تاثیر عینی و عملی خاصی روی زندگی ما ندارند اما بیشتر از اخبار موثر و واقعی، ذهن ما را به خودشان مشغول می‌کنند. این اصطلاح را دانیل بورستین، نظریه‌پرداز ارتباطات ابداع کرد.

شبه‌رویداد گزارشی است که هیچ ارزش خبری ذاتی ندارد و فقط به این دلیل وجود دارد که رسانه آن را تولید کرده است. نظر یک سلبریتی درباره یک شخصیت تاریخی دقیقاً یک «شبه‌رویداد» است، چون هیچ تغییری در تاریخ یا اقتصاد ایجاد نمی‌کند و صرفاً برای جلب توجه ساخته شده است. اخبار موثر واقعی، بر معیشت، سلامت، حقوق قانونی یا دانش تخصصی شهروندان اثر می‌گذارند (مثل تغییر قوانین مالیاتی یا شیوع یک بیماری) اما اخبار توخالی فقط «حس» ایجاد می‌کنند (خشم، تعجب، خنده) و هیچ تغییری در واقعیت زندگی افراد نمی‌دهند.

در این موارد آنچه اهمیت پیدا می‌کند و واقعی است، دلیل تولید چنین اخباری است. یعنی اینکه چه کسانی و با چه انگیزه‌ای دست به تولید حباب‌های ‌شناختی این‌چنینی و دزدیدن توجه مخاطبان می‌زنند، یک موضوع واقعی و قابل پیگیری است. وقتی بحث درباره مولانا، شاعر و عارف نامی پارسی‌گوی باشد، تا حدود زیادی دلیل اصلی قضیه روشن است و نیاز به توضیح یا افشاگری خاصی باقی نمی‌ماند. این فقط مولانا نیست که ترکیه تلاش کرده از میان مشاهیر و مفاخر ایرانی مصادره‌اش کند و البته این فقط ترکیه نیست که تلاش داشته تا مفاخر ایرانی را به نام خود بزند.

کار به جایی رسید که چندی پیش بین امارات عربی متحده و ترکیه بر سر انتساب ابوعلی سینا به خودشان اختلاف درگرفت؛ حال آنکه این شخصیت به هیچ کدام تعلق نداشت و متعلق به ایران است و درباره خواجه نصیرالدین طوسی هم چنین دعوای مضحکی بین آنها رخ داد. اینکه چرا ترکیه چنین می‌کند و چنین رفتارهایی، چه کارکردهایی برای آنها می‌تواند داشته باشد، مسأله‌ای جداگانه است و موضوع آن با بحثی که اظهار نظر عجیب شهرام ناظری به راه انداخته تفاوت می‌کند. در این میان چیزی که به نظر جدید می‌رسید، اظهارنظر شهرام ناظری بود. مسأله حال حاضر به طور خلاصه این است: کسی که در کسوت یک خواننده موسیقی سنتی ایرانی، به عنوان یکی از صدها نماد زنده هویت ایرانی در روزگار معاصر شناخته می‌شد، حالا آمده و روی چیزی دست گذاشته و نظر خلاف می‌دهد که تقریباً همه ایرانی‌ها، حتی آنهایی که مدرن‌تر هستند و فاصله بیشتری از سنت‌های بومی گرفته‌اند، به هیچ وجه بر سر آن با کسی تعارف ندارند. در ادامه به واکاوی دلیل این اتفاق پرداخته شده و وزن پژوهش‌ها و تکریم‌های مولوی در ترکیه و ایران هم بررسی شده‌ است. تلاش برای مصادره مشاهیر ایرانی اتفاقی نیست که برای نخستین بار رخ داده باشد و چنانکه اشاره شد مختص ترکیه هم نیست. در بخشی دیگر از متنی که می‌خوانید، به تلاش‌هایی که کشورهای همسایه یا نزدیک به ایران در این زمینه‌ها انجام داده‌اند پرداخته شده است تا تصویری جامع از آنچه باید برای ما هشداردهنده باشد، به دست آید.

* تفاوت مولوی‌خوان و مولوی‌پژوه

بلافاصله پس از اظهار نظر شهرام ناظری در دانشگاه سلجوق ترکیه، بسیارانی آمدند و اشاره کردند به تلاش‌های گسترده دانشمندان ایرانی در مولوی‌شناسی. ناظری در دانشگاه سلجوق ترکیه گفته بود: «مسؤولان و دولتمردهای ما به مشاهیر و عرفای ما خیلی علاقه‌مند نبودند. هیچ‌گاه هیچ کدام‌شان نخواستند یک بار بیایند مولانا را ببینند. یا اصلا راه دور است؛ همان در خود ایران، شاید بزرگ‌ترین عرفای کره زمین و عالم بشریت در خاک خودمان ایران خوابیده‌اند، مثل بایزید بسطامی، مثل ابوالحسن خرقانی و مثل عطار در نیشابور. هیچ دولتمردی و هیچ مسؤولی تاکنون علاقه‌ای نشان نداده که به این بزرگان عرفان و علم سری بزند. به نظر من ما باید از ترک‌ها، دولت و مردم ترکیه تشکر کنیم که واقعا مولانا را در دل خودشان پرورش دادند و مکتب مولانا را حداقل نگه داشتند. اگر مولانا در ایران بود این هم از بین رفته بود. مطمئن باشید!»

پاسخی که ناظری دریافت کرد عموما حول گزاره‌هایی از این دست می‌چرخید که «آیا آقای ناظری با آثار بدیع‌الزمان فروزانفر، جلال همایی، عبدالحسین زرین‌کوب، محمدعلی موحد و محمدرضا شفیعی‌کدکنی آشنا است؟»

البته می‌شود به این موارد تلاش علمای شیعه در زمینه مولوی‌شناسی را هم افزود که مجموعه ۱۵ جلدی علامه محمدتقی جعفری با عنوان «تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی» یکی از نمونه‌های آن است. شهید مطهری هم در آثار مختلف خود، به‌ویژه در کتاب «آشنایی با علوم اسلامی (بخش عرفان)» و مجموعه‌آثار، از مولانا با تجلیل یاد کرده است. او مولانا را یکی از قله‌های عرفان اسلامی می‌دانست و در تحلیل‌های خود، اشعار مثنوی را برای تبیین مفاهیم عمیق فلسفی و کلامی به کار می‌گرفت. علاوه بر آن استاد سید جلال‌الدین آشتیانی که از برجسته‌ترین فیلسوفان و عارفان معاصر شیعه بودند، در مقدمه‌ها و تعلیقات خود بر آثار عرفانی، مولانا را ستایش کرده‌اند. ایشان در آثاری نظیر «شرح مقدمه قیصری»، مولانا را «عارف بی‌بدیل» می‌خوانند و معتقد بودند درک عمیق معارف اهل‌بیت(ع) بدون فهم زبان رمزی و عرفانی بزرگانی چون مولانا دشوار است.

علامه سید محمدحسین حسینی‌طهرانی هم در مجموعه آثار خود، به‌ویژه در دوره «امام‌شناسی» و «روح مجرد»، اشعار مولانا را لبریز از ولایت و معرفت به حقایق اصیل شیعی ارزیابی می‌کرد و در مباحث خود بارها به ابیات مثنوی استناد کرده است.

دکتر کریم زمانی هرچند در طبقه «علما» و مجتهدین به معنای سنتی قرار نمی‌گرفت اما به عنوان یک پژوهشگر معارف اسلامی که آثارش مورد تایید بسیاری از علماست، با تالیف «شرح جامع مثنوی معنوی» در ۷ جلد (پس از انقلاب)، خدمت بزرگی به ترویج اندیشه مولانا در فضای مذهبی ایران انجام داد. این اثر با رویکردی قرآنی و روایی نوشته شده است.

اما با وجود تمام اینها آیا باید دعوا را بر سر اثبات اینکه چه کسی به مولوی توجه بیشتری کرده است ادامه داد؟ اولاً حتی اگر ما به مولوی توجه نکرده بودیم، این باعث نمی‌شد بافت فرهنگی و اجتماعی پرورش‌دهنده چنین شخصیتی متعلق به ترکیه شود و واقعیت عینی تاریخ قابل تغییر نیست. فلاسفه یونان باستان تا چند قرن در اروپا مهجور و به عبارتی ممنوع بودند و مسلمانان بودند که افکار آنها را پرورش دادند و حفظ کردند اما این باعث نشد نام این دستگاه فکری متنوع، دیگر فلسفه یونانی نباشد. ثانیاً روی صحبت شهرام ناظری متوجه مسؤولان فرهنگی ایران است؛ آن هم نه این دولت و آن دولت و حتی نه این نظام یا نظام‌های پیشین. او تمام حاکمان ایران در این ۸۰۰ سال را متهم به بی‌توجهی نسبت به مولانایی کرده که بدون استثنا، نمی‌توان هیچ شهری را در ایران بدون عنوان‌بندی یکی از خیابان‌هایش با نام این شخصیت پیدا کرد.

دستاویز ناظری این است که کدام مسؤول ایرانی تا به حال به مزار مولانا سر زده است؟ قطعاً او پاسخ این سخنش را می‌داند و آگاهانه و عامدانه چنین شبهه‌ای مطرح می‌کند. تنها دستاویز ترکیه برای منتسب کردن مولوی به خود مزار او در قونیه است. چرا مسؤولان ما باید به جای اینکه مولوی را در کشور خودشان گرامی بدارند، با سفر به قونیه، به این عنصر نمادین جعل شده اعتبار ببخشند؟ بنیانگذار انقلاب اسلامی، هم شاعر بود و هم عارف و جانشین او هم دقیقا به همان سیاق، هم اهل شعر و ادب است و هم اهل عرفان. آیا بنیان‌گذاران ترکیه فعلی یا بنیانگذاران سلسله عثمانی چنین خصوصیاتی داشتند و آیا حاکمان فعلی این کشور تا این حد اهل شعر و ادب و عرفان هستند؟ شهرام ناظری اینها را خوب می‌داند و عمداً نظری خلاف واقع بیان می‌کند و دلیل به وجود آمدن یک شبه‌خبر یا شبه‌رویداد این‌چنینی، انگیزه و هدفی است که در پس این بیان وجود دارد. به عبارتی، ما نیازی نداریم ثابت کنیم چقدر به مولوی توجه داشته‌ایم، چقدر او را گرامی داشته‌ایم و تا چه حد در رده‌های بالای حاکمیتی‌مان به چنین شخصیتی و نظایر آن توجه شده است. اگر هم کم‌کاری‌هایی در این زمینه به چشم بخورد، این باعث نمی‌شود میزان قدردانی ما نسبت به مولانا پایین‌تر از ترکیه ارزیابی شود و حتی به فرض محال اگر از آنها هم کمتر به مولوی توجه کرده بودیم، این باعث نمی‌شد واقعیت تاریخ تغییر کند و مولوی اهل ترکیه شود. وقتی کسی اینها را می‌داند و عامدانه خلافش را بیان می‌کند، تلاش برای استدلال آوردن و ردیف کردن شواهد بیهوده است. مساله اصلی این است که چرا شهرام ناظری چنین می‌گوید و از تولید چنین شبه‌خبری چه انگیزه و اهدافی دنبال می‌شود؟

* سماع طلایی برای سارقان هویت ایرانی

برای فهم این قضیه که شهرام ناظری چرا و احتمالا با انگیزه تعقیب کدام منافع چنین اظهارنظری درباره موقعیت مولانا در ایران و ترکیه کرد، باید به سال‌ها قبل برگردیم. لااقل به ۱۸ سال قبل. اساسا از همین‌جاست که معلوم می‌شود شهرام ناظری چطور ناگهان سر از دانشگاه سلجوق ترکیه درآورد و چنین حرف‌هایی زد. شهرام ناظری سال ۲۰۰۷ از سوی دولت فرانسه نشان شوالیه را دریافت کرد که این مصادف می‌شود با ۶ مهر ۱۳۸۶. او نخستین خواننده و به ‌طور کل نخستین موزیسین ایرانی بود که این نشان را دریافت می‌کرد. بی‌بی‌سی فارسی در همان ایام در تنظیم خبرش نوشت ناظری «نشان لژیون دونور را به عنوان بالاترین نشان فرانسه» دریافت کرده است که این خبر دروغ بود. آنها به ناظری درجه شوالیه یا سرباز صفر ارتش فرانسه را داده بودند که همین هم باعث رشک و حسرت بعضی از موزیسین‌های رقیب ناظری نسبت به او شد.

فرانسوی‌ها به این شکل سعی می‌کردند فضای فرهنگی ایران را مهندسی کنند. آنها حتی نشان سرباز صفر ارتش فرهنگی فرانسه را دارای جایگاهی بالاتر از مهم‌ترین ارزش‌های نمادین فرهنگی در خود ایران جا می‌انداختند؛ تا اینکه با رد این نشان توسط حسین علیزاده در دهه ۹۰، چنین روندی متوقف شد و میدان نمادین به سمت میهن‌پرستی گردش کرد. مساله اما چنانکه به موضوع اظهار نظر اخیر شهرام ناظری در دانشگاه سلجوق ترکیه برمی‌گردد، به اتفاقی مربوط است که زیر سایه نشان‌های فرهنگی سفارت فرانسه در آن ایام مخفی ماند و گم شد. وقتی حدود دو ماه و نیم از اعطای این نشان توسط سفارت فرانسه گذشت، اتفاقی شبیه به آن اما با ابعادی بزرگ‌تر و ارزش‌گذاری سخاوتمندانه‌تر در همسایگی ایران برای شهرام ناظری رخ داد. در ۱۵ دسامبر ۲۰۰۷ یا ۲۴ آذر ۱۳۸۶، دانشگاه سلجوق شهرام ناظری را به عنوان رئیس افتخاری مرکز تحقیقات مولوی خود در قونیه منصوب کرد. او همچنین در آن مراسم مدال سماع طلایی را که توسط اسین چلبی (Esin Celebi)، برگزارکننده بیست‌ودومین سالگرد مولانا اهدا شد، دریافت کرد و همان ‌جا گفت: «من در چند سال گذشته مدال‌های زیادی دریافت کرده‌ام اما این جایزه را مهم‌ترین آنها می‌دانم».

با کنار هم گذاشتن تمام این اتفاقات و مرور همه آنها در این سال‌ها می‌توان به نوعی نتیجه گرفت این یک سرمایه‌گذاری بلندمدت بود که باید انجام می‌شد و از آن محافظت به عمل می‌آمد تا در این لحظه خاص قابل بهره‌برداری باشد. شهرام ناظری با دریافت نشان افتخاری ریاست مولوی‌شناسی در دانشگاه سلجوق ترکیه، به نوعی در مزیت یافتن و اعتبار این دانشگاه ذی‌نفع شده و طبیعی است که مولوی‌پژوهی ترک‌ها را بخواهد برتر از ایرانی‌ها بداند؛ چه اینکه او رئیس افتخاری مولوی‌شناسی در دانشگاهی نشده که اساتیدی چون فروزانفر، زرین‌کوب، شفیعی کدکنی در آن پژوهش کرده‌اند، بلکه این عنوان را در سلجوق به دست آورده و طبیعی است که از آن دفاع کند. چنانکه اشاره شد، مهم‌تر از بازتاب اظهارات شهرام ناظری در دانشگاه سلجوق ترکیه، فرآیندی است که این شبه‌رویداد را پدید می‌آورد و ضریب می‌دهد. ۱۸

سال پیش کسی اعطای چنین عنوانی به یک خواننده ایرانی را چندان جدی نمی‌گرفت و بااهمیت نمی‌دانست اما حالا دلیل این اتفاق مشخص شده است. راه جلوگیری از این وضع چیست؟ آیا ما باید برای پیشگیری از چنین پیشامدهایی به یک خواننده سنتی، جایگاهی در حد بالاترین اساتید و پژوهشگران ادب و تاریخ پارسی می‌دادیم تا دیگران نتوانند جذبش کنند؟ این زدودن تقصیرها از گردن کسی است که با دریافت کمترین نواله‌ها، کارگزار بیگانگان شده. راه‌حل اگرچه دو لبه است و یک سوی آن باید تکریم هوشمندانه هنرمندان و متفکران داخلی باشد اما نه تا حدی که به باج دادن نامتعارف تبدیل شود. سوی دیگر این راه‌حل جلوگیری آگاهانه از این دست سرمایه‌گذاری‌های بلندمدت دیگران در بافت داخلی فرهنگ ایرانی است‌. تنها یک نگاه به این نقاط حساس و چالش‌برانگیزی که در ادامه می‌توانند به موضوعاتی جدید یا جدی‌تر برای ما تبدیل شوند، اهمیتی که توجه به مسائل به ظاهر کم‌اهمیت امروز و شبه‌رویدادهای سطحی می‌طلبد را بهتر روشن خواهد کرد.

* دزدی مشاهیر ایرانی

از آیین‌های ما مثل نوروز و یلدا تا شخصیت‌های علمی و فرهنگی‌مان مثل مولانا و ابن‌سینا، از زیست‌بوم ایران مثل جنگل‌های هیرکانی تا ورزش‌هایی مثل چوگان یا حتی رسمِ آوازِ عامیانه و کوچه‌باغیِ عاشیقلار، تقریبا سر هر چیزی که می‌تواند نماد و نشانه‌ای از تمدن و قدمت و هویت یکپارچه‌ ایران باشد، تعداد زیادی مدعی تازه از راه رسیده وجود دارد که می‌خواهند اینها را به نام خودشان ثبت کنند.

در شمال و جنوب و شرق و غرب ایران، پر است از کشورهای ریز و درشتی که از تاریخ تأسیس‌شان با این عنوان فعلی، ۱۰۰ یا حتی ۵۰ سال و حتی در بعضی موارد ۳۰ سال نمی‌گذرد. شاید برای همین است که هیچ کشوری در دنیا به اندازه‌ ایران تا این حد در معرض سرقت میراث فرهنگی و علمی و اجتماعی‌اش نباشد.

تعداد شخصیت‌های مهم علمی و فرهنگی ایران که کشورهای دور و بر می‌خواهند به نام و ملیت خودشان ثبت کنند، متأسفانه خیلی بالاست که یکی از مشهورترین مواردش مولانا جلال‌الدین محمد بلخی رومی است؛ یک شاعر پارسی‌سرا که ترکیه ادعا می‌کند متعلق به آن کشور است! آنها قبل از اینکه فیلم «مست عشق» اکران شود، سریالی درباره مولانا ساختند به اسم «رومی» که اگر کسی ببیند، فکر می‌کند این شخصیت پشت‌درپشت اهل آناتولی بوده و یک کلمه شعر هم به زبان فارسی ندارد.

تلاش آنها برای این مصادره تا حدی جدی بوده که آرامگاه مولانا در قونیه، سالی 1.5 میلیون گردشگر دارد، در حالی که از مقبره شمس تبریزی در خوی، سالی ۲۰ هزار نفر هم بازدید نمی‌کنند. درباره ابن‌سینا هم مدعی زیاد هست و غیر از ترکیه که در این‌باره سریال هم ساخته است، ازبکستان هم ادعا می‌کند ابن‌سینا ازبک بوده و 3 هزار کیلومتر پایین‌تر از آنها اماراتی‌ها یک جایزه سالانه اختراعات و ابداعات درست کردند به اسم ابن‌سینا و سفارش دادند که ربات ابن‌سینا را هم با لباس عربی برای‌شان طراحی کنند!

ترکیه درباره خواجه نصیرالدین طوسی هم ادعا دارد و جالب است با اعتراض عرب‌ها مواجه شده که او را به خودشان متعلق می‌دانند و هیچ‌کدام نمی‌گویند این عنوان طوسی که در اسم این شخصیت هست، مربوط به کجا می‌شود؟ غیر از مولوی و خواجه نصیر و ابن‌سینا، ترکیه روی ابوریحان بیرونی هم ادعا دارد.

یک مورد جالب دیگر کسی است که مهم‌ترین بنیاد سینمایی کشور به نام او است ولی تا به‌حال در ایران فیلمی درباره‌اش ساخته نشده است. درباره ابونصر محمد فارابی که ابن‌سینا او را معلم خودش می‌داند و در سنت فلسفه اسلامی، بعد از ارسطو به عنوان معلم ثانی شناخته می‌شود. از حدود ۱۵ سال قبل کشور قزاقستان مدعی شده که این شخصیت متعلق به آنهاست، آن هم در حالی که فارابی نه در آن محدوده‌ جغرافیایی به دنیا آمده، نه زندگی کرده، نه آنجا فوت کرده و نه آنجا دفن شده است!

در مورد محمد بن موسای خوارزمی که علم جبر را در قرن نهم به وجود آورد و واژه الگوریتم هم از اسم او گرفته شده است، کشور تاجیکستان ادعا دارد و درباره مخدوم‌قلی فراغی، شاعر ترکمنی که در ایران به دنیا آمد و زندگی کرد و از دنیا رفت، کشور ترکمنستان مدعی بود و برایش یک فیلم هم ساخت. البته بعدها صحبتش شد که فیلم دیگری درباره این شخصیت به عنوان محصول مشترک ایران و ترکمنستان ساخته شود و آنجا به ایرانی بودن مخدوم‌قلی هم اشاره شود که این قضیه هم با نیمه‌کاره ماندن دولتی که چنین وعده‌ای داده بود، اکنون در هاله‌ای از ابهام است.

جمهوری آذربایجان هم غیر از ورزش‌های ایرانی و زیست‌بوم ایران و رسوم ایرانی، روی ۲ نفر از شاعران پارسی‌سرای ایران ادعا دارد. نکته جالب در ادعای آنها این است که فقط ملیت این ۲ تا شاعر را مصادره نکرد، بلکه حتی با اینکه آنها شاعر پارسی‌سرا بودند، این واقعیت واضح، علنا زیر سؤال رفته است.

خاقانی شروانی که مزارش در مقبره‌الشعرای تبریز، یک مکان گردشگری شناخته شده است، یکی از این ۲ شاعر است و نظامی‌گنجوی، کسی که ایران را قلب کره زمین می‌دانست، یکی دیگر. همان نظامی‌گنجوی که می‌گفت «همه عالم تن است و ایران دل/ نیست گوینده زین قیاس خجل».

موارد دیگری هم از سرقت مشاهیر ادبی و علمی ایران وجود دارد که بعضی‌ از آنها خیلی عجیب به نظر می‌رسند. یکی از این موارد به ابوالفضل بیهقی، تاریخ‌نگار و نویسنده سبزواری برمی‌گردد که کتاب معروف تاریخ بیهقی را نوشته و چند سال پیش کشور افغانستان مدعی شد این شخصیت به آنها تعلق دارد.

اما از آن هم عجیب‌تر حکیم ابوالقاسم فردوسی است که باز هم از طرف افغانستان چنین ادعایی در موردش مطرح شده است؛ کسی که به عنوان یکی از اصلی‌ترین نمادهای تمدن ایرانی شناخته می‌شود.

منبع خبر "مشرق نیوز" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.