مصوبه دولت، عامل گرانی ارز است
خبرگزاری تسنیم نوشت:
این روزها بسیاری از مردم قبل از آنکه قیمت دلار را روی تابلو صرافیها ببینند، آن را در خرید روزانه حس میکنند. وقتی گوشت از سبد خرید حذف میشود، وقتی خانوادهای مصرف لبنیات را کم میکند یا برای خرید برنج ایرانی عقب مینشیند، یعنی دلار اثر خودش را گذاشته است. برای مردم، 130 هزار تومان بودن دلار یک بحث تحلیلی یا عدد انتزاعی نیست؛ نشانهای است از اینکه دخل و خرج دیگر با هم نمیخواند و فشار معیشتی هر روز بیشتر میشود. در چنین شرایطی، جهش کمسابقه و پرشتاب نرخ ارز در هفتههای اخیر، دیگر با عنوان «نوسان مقطعی» یا «هیجان زودگذر بازار» قابل توضیح نیست. آنچه امروز در بازار ارز میگذرد، مستقیماً به زندگی مردم خورده و بدون واسطه، خودش را سر سفره خانوار نشان داده است.
با این حال، در میانه این شرایط، گفتمانی در حال شکلگیری است که تلاش میکند جامعه و بازار را به «عادت کردن» دعوت کند؛ اینکه نرخهای جدید پذیرفته شود و اقتصاد خود را با این واقعیت وفق دهد. اما یک واقعیت ساده نادیده گرفته میشود؛ مردم قرار نیست و اساساً نمیتوانند به دلار 130 هزار تومانی عادت کنند. عادتپذیری زمانی معنا دارد که درآمد و قدرت خرید همپای گرانی رشد کند؛ اتفاقی که در اقتصاد ایران نه رخ داده و نه نشانهای از وقوع آن دیده میشود.
بیتردید افزایش نرخ ارز محصول یک عامل واحد نیست. ضعف در عرضه ارز، محدودیت منابع، نااطمینانیهای سیاسی، انتظارات تورمی و خطاهای انباشته سیاستگذاری، همگی در شکلگیری شرایط فعلی نقش داشتهاند. با این حال، در میان همه این عوامل، یک متغیر بیش از بقیه از سوی فعالان اقتصادی، معاملهگران و حتی بدنه کارشناسی برخی نهادهای نظارتی، بهعنوان جرقه اصلی جهش اخیر معرفی میشود: مصوبه واردات کالاهای اساسی بدون انتقال ارز. این مصوبه در شرایطی تصویب شد که بازار ارز از قبل در وضعیت شکننده قرار داشت و بیش از هر چیز، نیازمند آرامسازی و ارسال سیگنالهای اطمینانبخش بود. اما این تصمیم، بهجای ترمیم، پیام خطرناکی به بازار مخابره کرد؛ پیامی که خیلی زود اثر خود را نشان داد و عملاً بنزین روی آتش نوسانها ریخت.
مصوبه واردات بدون انتقال ارز، حامل این پیام صریح به بازار بود که دولت تأمین ارز کالاهای اساسی را میتواند خارج از چارچوب رسمی و از مسیر بازار غیررسمی بپذیرد. در بازاری که بهشدت سیگنالمحور است، چنین پیامی بیهزینه نمیماند. تغییر رفتار معاملهگران، رشد تقاضای احتیاطی و افزایش انتظارات تورمی، پیامد طبیعی همین برداشت است. برآوردها نشان میدهد اجرای این مصوبه، ماهانه حدود 100 تا 150 میلیون دلار تقاضای جدید به بازار آزاد تحمیل کرده؛ رقمی که در بازاری با عمق محدود، میتواند بهتنهایی تعادل را بر هم بزند. از همین رو بسیاری از کارشناسان، بخش مهمی از مسیر دلار تا کانال 130 هزار تومان را مستقیماً به این تصمیم سیاستی نسبت میدهند.
******
فرار رو به جلوی آخوندی
روزنامه وطنامروز نوشت:
اخیرا عباس آخوندی، وزیر اسبق راه و شهرسازی در مصاحبهای با ادبیاتی که بوی فرار به جلو میدهد، مبانی امنیت ملی و سیاستهای راهبردی نظام را به چالش کشیده است. او در اظهارات اخیر خود مدعی شده که دنیا پشت چهارراه ما معطل نمیماند و با دوگانهسازی میان بستن تنگه هرمز و توسعه اقتصادی، تلاش دارد مقاومت و اقتدار امنیتی جمهوری اسلامی را عامل عقبماندگی در حوزه ترانزیت معرفی کند. این سخنان از زبان کسی جاری میشود که خود سالها سکاندار اصلیترین وزارتخانه مرتبط با زیرساخت و ترانزیت بوده است. صحبتهای او نشان میدهد این جریان فکری، نهتنها درک درستی از مولفههای قدرت در جهان آنارشیک کنونی ندارد، بلکه تلاش میکند کارنامه خالی و پر از ترک فعل خود را پشت حمله به مبانی انقلاب و امنیت ملی پنهان کند.
نخستین خطای راهبردی در تحلیل آخوندی، تقلیل دادن مفهوم امنیت به سکوت و لبخند است. او مدعی است ادبیات مبتنی بر تهدید بستن تنگه هرمز، جهان را از ما ترسانده است. صرف نظر از اینکه تاکنون مقامات رسمی ایران در مقطع کنونی از بستن تنگه صحبتی نکردهاند، با این نگاه سادهلوحانه به روابط بینالملل، گویی فراموش کرده ما در منطقهای زندگی میکنیم که تنها زبان قابل فهم برای مستکبران، زبان زور و اقتدار است. امنیت، کالایی نیست که با خواهش و تمنا یا اعلام بیطرفی فعال به دست آید. اگر جمهوری اسلامی ایران امروز میتواند درباره شاهراه انرژی جهان ادعایی داشته باشد و دشمن را وادار به محاسبه کند، دقیقاً به خاطر همان قدرت میدانی و توان نظامی است که امثال آخوندی آن را مزاحم میپندارند.
اما بخش دردناک ماجرا آنجاست که مدعی امروز، متهم ردیف اول دیروز است. عباس آخوندی که امروز نگران چهارراه جهان شده، نزدیک ۶ سال وزیر راه و شهرسازی این مملکت بود. باید از ایشان پرسید در آن سالهای طولانی که بر صندلی قدرت تکیه زده بودید و همفکران شما در دستگاه دیپلماسی مشغول مذاکره و لبخند بودند، دقیقاً کدام آجر را روی آجر گذاشتید تا این چهارراه فعال شود؟ آیا تکمیل راهآهن رشت - آستارا که گلوگاه کریدور شمال - جنوب است، نیاز به اجازه آمریکا داشت یا نیاز به همت و مدیریت جهادی؟ آیا اتصال ریلی چابهار به شبکه سراسری که میتوانست شرق کشور را متحول کند، معطل برجام بود یا معطل مدیریتی که مسکن مهر را مزخرف میخواند و اعتقادی به توان داخلی نداشت؟
******
ادعاهای دولت یعنی کالابرگ میلیونی!
روزنامه جوان نوشت:
دولت چهاردهم بعید است به این درک نرسیده باشد که سیاستهای قیمتی، آن هم متکثر و سنگین، اثرات پیچیده و کمرشکن بر زندگی مردم دارد و امیدواریم روند در پیش گرفته شده هم به دلیل خطای محاسباتی نباشد، چه آنکه در این صورت تبعات شاید غیرقابل جبرانی داشته باشد. ادعای هزینهکرد منابع حاصل از اصلاحات ساختاری در قالب کالابرگ، یکی از همین سیاستهاست که چنین القا میشود با هدف چاق کردن کالابرگ صورت میگیرد، اما این ادعا صرفاً زمانی قابل اعتناست که بر اساس محاسبه روشن، منطق اقتصادی و شفافیت قابل راستیآزمایی مطرح شود و طبعاً بدون این مؤلفهها، با گزارهای مواجه هستیم که بیشتر نقش تسکین روانی کوتاهمدت دارد و پاسخ روشنی به فشار واقعی معیشت ارائه نمیکند.
مسئولان ریزودرشت اقتصادی دولت که مدام از اصلاحات ساختاری در ادبیات اقتصادی صحبت میکنند، نیک میدانند این گزاره مفهومی ساده و کمهزینه نیست و افزایش قیمت حاملهای انرژی، حذف یا تعدیل ارز ترجیحی و بازنگری در یارانهها، هزینه زندگی را به طور مستقیم بالا میبرد، کمااینکه هزینههای زندگی بالاست و اثر این تصمیمها محدود به یک بخش یا یک کالا باقی نمیماند و بهصورت زنجیرهای به تولید، توزیع، حملونقل و خدمات منتقل میشود. در چنین شرایطی، سخن گفتن از کالابرگ وقتی معنیدار است که نقش آن در جبران فشارهای واقعی اقتصادی مشخص، قابل لمس و متناسب با ابعاد تغییر قیمتها باشد و صرفاً در حد یک وعده لفظی باقی نماند.
اگر کالابرگ قرار است نقش سپر معیشتی داشته باشد، باید به اندازهای تعریف شود که افزایش هزینهها و فشار تورمی را جبران کند. به قاعده تجربه، پرداختهای کوچک و پراکنده صرفاً به کاهش موقت نارضایتی منجر میشود و اثر اقتصادی پایدار ایجاد نمیکند. کالابرگی که سهم قابل توجهی از هزینه خوراک، انرژی و حمل ونقل را پوشش ندهد، تفاوت معناداری با سیاستهای حمایتی ناکارآمد پیشین نخواهد داشت و انتظارات جامعه را نیز برآورده نمیکند، بنابراین اگر قرار باشد این شکاف از طریق کالابرگ جبران شود، رقم آن نمیتواند اندک باشد. در چنین چارچوبی، یعنی با درآمدهایی که دولت با گرانسازی به جیب میزند، کالابرگ باید حداقل دو میلیونی باشد، آیا چنین چیزی ممکن است؟ اگر خیر، دیگر کالابرگ در مقابل شیب تند گرانیها معنی ندارد!
******
خطر همراهان ناهمراه
روزنامه خراسان نوشت:
۱- شخص رئیسجمهور محترم کشورمان، از شخصیتی مردمی، صادق و سادهزیست برخوردار است و حتما حفاظت از انقلاب اسلامی، پایبندی به نظام و تامین آسایش و معیشت مردم یکی از دغدغههای بارز اوست، اما اگر از جانب برخی همراهان و اطرافیان وی خواسته یا ناخواسته اقداماتی صورت بگیرد که با آنچه انتظار میرود، ناهمخوان باشد،اقدامی زیانآور است که نمیتواند با شخصیت مردمی آقای رئیسجمهور مطابقت داشته باشد.
۲- در شرایطی که در کشورمان فشارهای اقتصادی بر مردم زیاد و محرومان پرشمارند،در مقطعی که دلار۱۳۱هزار تومان را رد کرده است و در روزهایی که قیمت طلا و یورو به صورت ساعتی در حال افزایش است،یک فروشگاه برند لباسهای محلی در آستانه قزاقستان، تصاویری از حضور دختر و داماد پزشکیان در این فروشگاه را منتشر کرده است که با واکنش های متعددی روبه رو شده است.
۳- «در دولتی که مفتخر به اقتدا به مولای متقیان است و سفر پر هزینه تفریحی مسئولان رسمی، حتی با هزینههای شخصی، قابل دفاع و توجیهپذیر نبوده و با معیار سادهزیستی مسئولان سازگار نیست....»این بخشی از نوشته جناب رئیس جمهور در حکم عزل شهرام دبیری است که البته گرچه تفاوت هایی با حضور دختر و داماد رئیس جمهور در بازدید از گران ترین برندهای لباس شهر آستانه دارد اما یادآوری آنچه باعث شد پزشکیان از دوست دیرینه اش فاصله بگیرد لازم است تا هر یک از همراهان، همراهان ناهمراه نشوند.
******
حالا طرف مردم افغانستان را بگیرید!
روزنامه جمهوریاسلامی نوشت:
برگزاری اجلاس کشورهای همسایه افغانستان در تهران با شرکت پاکستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، چین و روسیه، چند واقعیت را به سکانداران سیاست خارجی کشورمان گوشزد کرد.
اول اینکه انتخاب عنوان «تلاش برای کاهش تنشها» نشان داد حکومت خودخوانده طالبان در افغانستان همچنان منبع تنش در منطقه است و به همین جهت لازم است کشورهای همسایه افغانستان برای مقابله با این تنش و لااقل کاهش آن تدبیری بیاندیشند و آن را اجرائی کنند. این، واقعیتی است که سازمان ملل در گزارشهای متعدد بر آن تأکید کرده و افغانستان زیر سلطه طالبان را «کانون تروریسم» دانسته و اعلام کرده بیش از 20 گروه تروریستی با حمایت طالبان در این کشور مشغول فعالیت هستند و امنیت منطقه را به خطر انداختهاند.
دوم اینکه گروه طالبان از شرکت در اجلاس این هفته تهران خودداری کرد کمااینکه سال گذشته نیز دعوت وزارت خارجه کشورمان برای شرکت در اجلاس مشابه در تهران را رد کرده بود. این امتناع طالبان به هر دلیل که باشد در این نکته نمیتوان تردید کرد که این گروه با اینکه هیچ مشروعیتی از نظر بینالمللی ندارد، برای وزارت خارجه کشورمان اعتباری قائل نیست و فلسفه وجودی خود را ایجاد تنش در منطقه میداند و با عدم حضور در اجلاس تهران میخواهد به کشورهای همسایه بگوید چارهای غیر از پذیرش طالبان تنشآفرین ندارند. کمااینکه هماکنون با همین زبان با دولت پاکستان سخن میگوید و با حمایت از تحریک طالبان پاکستان (تیتیپی) در حال درگیری با این کشور است.
سوم اینکه بیاعتنائی مکرر طالبان به دعوت وزارت خارجه ایران و امتناع از حضور در اجلاس تهران باید به دولتمردان ایرانی این درس را بدهد که اینهمه در برابر این گروه متحجر بدسابقه کوتاه نیایند، به آن امتیاز ندهند و خود را با پذیرش زیادهخواهیهایش کوچک نکنند.
و چهارم اینکه سکانداران سیاست خارجی کشورمان از اینهمه تجربه تلخ و ناموفق که از باج دادن به طالبان دارند، کمی هم به مردم افغانستان فکر کنند. طالبان هیچ جایگاهی در میان مردم افغانستان ندارد و دولت جمهوری اسلامی ایران متأسفانه با امتیاز دادن به طالبان، محبوبیت خود نزد مردم افغانستان را از دست میدهد. آیا زمان آن فرا نرسیده که دولتمردان ایرانی طرف مردم افغانستان را بگیرند؟
******
خوشخیالی ناتمام اصلاحطلبان درباره مذاکره با آمریکا
در حالی که در میانه مذاکرات ایران و ایالاتمتحده، حملات نظامی توسط رژیم صهیونیستی و آمریکا به ایران انجام شد و حتی بسیاری از رسانههای غربی و حتی برخی مقامات آمریکایی و اسرائیلی به صراحت اعلام کردند که این مذاکرات، پوششی برای تدارک عملیات نظامی علیه ایران بود باز هم اصلاحطلبان بر طبل مذاکره میکوبند و تنها راه موجود را مذاکره مستقیم ایران و آمریکا تلقی میکنند! این در شرایطی است که بارها ترامپ بر ضرورت تعطیلی کامل برنامه هستهای و انهدام موشکهای ایران به عنوان پیششرط مذاکره صحبت کرده است.
در اینباره روزنامه اصلاحطلب شرق نوشت:
" اجماع وجود دارد که کشور با شرایط دشواری در حوزههای اقتصادی و اجتماعی مواجه است. رشد ارزهای خارجی و طلا و بهای مواد غذایی، اقتصاد را در موقعیت دشواری قرار داده و جامعه را مشوش کرده است.
مادام که تحریم بهعنوان حربهای تورمزا برقرار است و مادام که کشور در حالت تعلیق ناشی از وضعیت نه جنگ، نه صلح، قرار دارد و احساس عمومی این است که مقامات گرفتار نوعی سردرگمی و بیتصمیمی هستند و فقدان امید به آینده سرعتگیر اصلی در برابر فعالان اقتصادی است، بعید است سازوکارهای اقتصادی و سیاستی بهتنهایی کارایی کافی داشته باشند؛ بهویژه در شرایطی که پرداختن به مشکلات بزرگی مانند سوءمدیریت و فساد سیستماتیک هم فرصت بیشتری میطلبد و هم قاطعیت بیشتر.
در چنین شرایطی، ایجاد تحولی در سیاست خارجی میتواند به نحو مؤثری کشور را از منطقه خطر خارج کرده و فرصت و فراغت لازم را برای پرداختن به مشکلات بزرگ داخلی فراهم کند. نظام چارهای ندارد جز اینکه امکان رسیدن به توافقی با آمریکا را جدیتر بررسی کند. واقعبینی ایجاب میکند که موقعیت آمریکا بهعنوان قدرتی در نظر گرفته شود که همچنان از نظر اقتصادی و نظامی بلامنازع است و نشانهای که حاکی از احتمال افول آن حداقل در دورهای که به کار ما بیاید، باشد، وجود ندارد. اقتصاد آمریکا که مبنای اصلی توان نظامی آن کشور است، همچنان فاصله معناداری با دیگر قدرتهای جهانی دارد.
با توجه به برنامههای ماجراجویانه اسرائیل، محتمل است که آمریکا ضمن مخالفت با اقدام نظامی دیگری از جانب اسرائیل در شرایط کنونی، عمده تمرکز خود را بر تشدید تحریمها و حتی سوءاستفاده از مواد ۱۴ و ۱۵ قطعنامه ۱۹۲۹ درمورد بازرسی کشتیها که ظاهرا آغاز شده، بگذارد. از آنجا که چنین سیاستی میتواند بر مشکلات اقتصادی-اجتماعی در ایران بیفزاید، دلیلی ندارد که ایران امکان حل مشکلات با آمریکا از طریق مذاکرات مستقیم و جامع را نیازماید."
******
آنها که تورم را دامن زدند و برایش مرثیه ساختند
روزنامه کیهان نوشت:
متهمان و بانیان تورم در برخی محافل سیاسی و رسانهای، اکنون که پیامد مشورتهای گمراهکنندهشان به گرانی بیضابطه انجامیده، اشک تمساح میریزند و ژست منتقدانه گرفتهاند.
"آذر منصوری رئیس جبهه اصلاحات در حالی که طی یک سال گذشته مخاطبان را با فیلترینگ و بیحجابی و مذاکره با آمریکا سرگرم میکرد، ناگهان یاد تورم افتاده و نوشته است: «و ما ادراک تورم [چه میدانی که تورم چیست؟] مردم ایران سالهاست زیر فشاری زندگی میکنند که هر روز سنگینتر میشود. تورم، بیوقفه و بیرحمانه، به زندگی روزمره هجوم آورده است؛ سفرهها کوچکتر شده، امنیت روانی از خانهها رخت بسته و آینده برای بسیاری به منبع اضطراب تبدیل شده است. خانوادههایی که روزی برای رشد و رفاه برنامهریزی میکردند، امروز ناچارند برای تأمین حداقلها دست به انتخابهای دردناک بزنند. این فشار فقط اقتصادی نیست؛ کرامت، امید و احساس تعلق را نیز فرسوده کرده است».
عباس عبدی هم نوشته: «تورم به مراتب از جنگ بدتر است. مسئولیتپذیری افراد را به ایفای تعهدات خود کم میکند. قراردادهای حقیقی و حقوقی سست و ناپایدار میشوند. احتکار و فرارهای مالیاتی را زیاد میکند. کیفیت تولید را کاهش میدهد. نظم پایدار اقتصادی و اجتماعی را مختل میکند. خرید کالاهایی که ارزش پول مردم را حفظ کند بدون هیچ نیازی به آنها بیشتر میشود و این نیز موجب انحراف روال اقتصادی میشود».
روزنامه شرق هم در مقالهای آورده است: «آیا فرادستان میدانند که رکود تورمی چیست؟ و چه بر سر فرودستان میآورد؟ آیا فرادستان میدانند که مصیبتی به نام کاهش مستمر ارزش پول ملی عزای عمومی را شکل داده است و علیرغم آن، جلوی رشد بیرویه آن را نمیگیرند؟ آنها از بیکاری جوانان تحصیلکرده و سیل مهاجرت آنها خبر دارند؟ رخداد بیکاری همراه با تورم را رکود تورمی میگویند. این رخداد اگر سالهای متمادی جامعهای را درگیر خود کند، بدنه اجتماعی آن جامعه مانند دیواری است که موریانه آن را میخورد».
آنچه در ادبیات این عناصر سیاسی و رسانهای مفقود است، علل تشدید تورم در دولت فعلی است. علت نخست، رویافروشی به مردم در انتخابات و فریب افکار عمومی بود، مبنی بر اینکه گره حل مشکلات اقتصادی نه در داخل بلکه در مذاکره با آمریکاست و توافق با آمریکا و لغو تحریمها نیز کاملاً در دسترس است. این رویکرد نامشروع و متقلبانه، همچان که مجدداً اقتصاد را نسبت به مذاکرات شرطی کرد، موجبات غافلگیری در عملیات فریب و حمله دشمن به ایران را هم فراهم آورد. در عین حال فرصت تدابیر درونزا را هم از دولت گرفت.
******
حمله به وزیر آموزش و پرورش به دلیل انتقاد از پخش آهنگ!
روزنامه اعتماد به بهانه پاسخ وزیر آموزش و پرورش به پرسش یک خبرنگار در خصوص پخش آهنگ در برخی مدارس، آن را بهانه برای حمله به وی کرد و با عباراتی نظیر «عدم درک درست از پرسش» و همچنین «تلقی متحجرانه از مفهوم تربیت»، وی را هدف گرفت.
ماجرا از این قرار است که وزیر آموزش و پرورش در مواجهه با سوال خبرنگاری درخصوص پخش آهنگ در برخی مدارس گفت: «ما در مدرسه، چیزی به نام آهنگ نداریم و من نمیفهمم منظورتان چیست، مدرسه جای تربیت، آموزش و فعالیتهای گروهی است. حال اگر از میان ۱۲۳ هزار مدرسه، دو مدرسه پیدا شوند كه برخلاف شؤونات فرهنگی و هنجارهای جامعه ما كارهایی انجام دهند كه جای آن در فضای مدرسه نیست، این موارد به هیچوجه مورد تایید ما نیست، كجا ما چنین مسائلی داریم؟ هر جایی، شؤونات خاص خود را دارد و مدرسه فضای مقدسی است كه در آن تربیت شكل میگیرد. قطعا جای این كارها در مدرسه نیست و ما هم آن را تایید نمیكنیم».
اعتماد در این باره نوشت:
«این سخنان حامل نوعی تلقی بنیادین از مفهوم «تربیت» است؛ تلقیای كه خطر آن نه در موضعگیری موردی، بلكه در پیامدهای نظری و راهبردی آن برای نظام تعلیم و تربیت كشور نهفته است. وقتی بالاترین مقام اجرایی آموزش و پرورش، با صراحت از «عدم درك درست» ماهیت یك پرسش تربیتی سخن میگوید، باید پرسید مساله، چند مدرسه خاص است یا ضعف در درك ابعاد تربیتِ مدرسهای؟»
******
عطا الله مهاجرانی هشدار داد: طرح تجزیه ایران روی میز است
سید عطاالله مهاجرانی، وزیر فرهنگ و ارشاد دولت اصلاحات، در یادداشتی نوشت:
ترامپ بارها گفته است: «ارتش آمریکا برای بمباران مراکز هستهای ایران، ۲۲ سال تمرین میکرد. رؤسای جمهوری سابق جرأت اقدام نداشتند.» این حرف یعنی از سال ۲۰۰۳ میلادی، مطابق سال ۱۳۸۲ شمسی در فکر حمله به ایران بودهاند. ۲۰۰۳ سالی است که عراق اشغال شده است. در بین همکاران «جرج بوش پسر»، سخن بر سر حمله به ایران مطرح بوده است.
نتانیاهو گفته است: «چهل سال بود که در فکر حمله به ایران بود.» در دهه اول قرن بیست و یکم، پس از اشغال افغانستان و عراق از سوی آمریکا و متحدان، اسرائیل فرصت طلایی برای جنگ با ایران را مغتنم میشمرد. حمله به ایران دو مانع پر نفوذ داشت. «کاندولیزا رایس» در دولت جرج بوش به عنوان مشاور امنیت ملی از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۵ و نیز به عنوان وزیر خارجه از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ مخالف حمله گسترده نظامی به ایران بود.
تحلیل اسرائیل این بوده و هست که تا ایران و نظام جمهوری اسلامی برقرار بوده باشد، نهضت و جریان مقاومت در منطقه غرب آسیا وجود دارد. این حضور و وجود، با برنامهها و مطامع آمریکا و اسرائیل در منطقه منافات دارد. در واقع نگاه آمریکا و اسرائیل به ایران همان نگاهی است که در دوران حاکمیت محمد رضا شاه بویژه در دوران ۲۵ ساله از کودتای سال ۱۳۳۲ تا انقلاب اسلامی در بهمن ماه ۱۳۵۷ داشتند؛ دوران طلایی حاکمیت نرم آمریکا و اسرائیل بر ایران.
تجاوزطلبی و اشغال سرزمین دیگران به جایی رسیده است که اسرائیل برای اشغال جنوب لبنان و جنوب سوریه هم پروژه دارد. اما پروژهای که میتوان نشانههای آن را به روشنی دید، طرح تجزیه لبنان به سه قسمت است: جنوب لبنان تا ماورای نهر لیطانی برای اسرائیل، شمال لبنان به مرکزیت طرابلس هم به سوریه ملحق میشود. از لبنان فعلی هم، در میانه بیروت و مختصری حواشی باقی بماند. ترامپ به صراحت گفت: «اسرائیل کشور خیلی کوچکی است. اصلاً خوب نیست. ما باید بزرگش کنیم!»
این طرح را برای ایران هم داشته و دارند. گمان میکردند در جنگ ۱۲ روزه به نتیجه میرسند. رضا پهلوی قرار بود شاه تهران و کرج و حواشی شود، خوزستان و کردستان و بلوچستان و آذربایجان تجزیه شوند، آذربایجانی که تا قزوین امتداد دارد! این پروژه شکست خورد. اما به روایت آمریکاییها همچنان این گزینه روی میز است. شکست آمریکا و اسرائیل و پاشنه آشیل جنگ ۱۲ روزه برای آنان، هوشمندی و همراهی ملت ایران برای بقای ایران بود. برای بقای ایران به روایت داریوش همایون، میبایست از نظام جمهوری اسلامی که مسئول حفظ ایران است، حمایت کرد. جنگ روانی در این مرحله پس از جنگ ۱۲ روزه، تمرکزش بر جدا کردن ملت ایران از نظام است.