عصر ایران؛ محسن سلیمانی فاخر- اگر به ریشههای نظری طنز بازگردیم همه بر یک نکته تأکید دارند: طنز زمانی کار میکند که بافت اجتماعی را بدرستی بشناسد و گسستی غافلگیرکننده در آن ایجاد کند. طنز نه صرفاً یک مکانیسم خنده، بلکه نوعی آگاهی اجتماعی است؛ شکلی از انسانشناسی روزمره که جهان را وارونه میکند تا حقیقتی پوشیده را نشان دهد.
سیمون کریچلی بهدرستی یادآور میشود: طنز بومی است. طنز فقط زمانی میخنداند که با شبکهی ضمنی قراردادهای اجتماعی یک جامعه هماهنگ باشد؛ بههمیندلیل است که لطیفه در ترجمه میمیرد. طنز بدون بستر نمیزید.
اگر بخواهیم ببینیم چه کسی این بستر اجتماعی را بهتر میشناسد، پاسخ نه در سینماست و نه در بازیگران کمدی جریان اصلی؛ بلکه در بلاگرهاست. چهرههایی مانند امیرحسین قیاسی، ابوطالب حسینی، سوگل معتمد، محسن بروفر و شاکر بوری، حیدرضا صادقپور و..هرکدام با سبک و زبان خود نشان دادهاند که طنزِ مجازی بسیار زندهتر، هماهنگتر و اجتماعیتر از تولیدات رسمی سینمای کمدی است. آنان نه تنها به ساختار اجتماعی مسلط اند، بلکه قادرند ناهماهنگیهای کمیک را از دل همین ساختار بیرون بکشند؛ همان چیزی که راز اصلی اثرگذاری طنز( یا حتی همان هزل و هجو) است.
طنز زمانی روشن میشود که نویسنده یا اجراکننده، ریتم زندگی روزمره را بشناسد. بلاگرها برخلاف بسیاری از فیلمسازان و نویسندگان کمدی، در همان لحظه که پدیدهای رخ میدهد آن را شکار میکنند. آنان در متن جامعهاند، نه بیرون از آن؛ در تاکسی، پشت صف اداره، میان بحرانهای اقتصادی، در دل شوکهای اجتماعی و سیاسی.
امیرحسین قیاسی مثال روشن است؛ روایتهای او از روابط روزمره یا مناسبات اداری، دقیقاً همان شکافهایی هستند که کریچلی از آنها بهعنوان گسست توقع و واقعیت یاد میکند. طنز از همین انحراف کوچک و ناگهانی بین تجربه زیسته و تصویر رسمی ناشی میشود.
برخی از این بلاگرها جهان را وارونه میکنند؛ طنز آیینهای اجتماعی را از حالت جدی و مقدس به مضحک و زمینی میکشاند. در مقابل، سینمای کمدی امروز ایران اغلب از وارونگی میترسد؛ یا به شوخیهای تکراری پناه میبرد یا از نقد ساختاری پرهیز میکند. اما بلاگرها با کمترین هزینه و بدون فیلتر نهادی، اجازه دارند جهان را پشتکوارونه کنند. طنزی تیز، بیپرده، ریشخندکننده اما درمانگر؛ دقیقاً همانکه کریچلی دربارهاش میگوید: هزل برای بازگرداندن انسان به خودِ ممکنش.
سوگل معتمد و شاکر بوری مثالهایی از بومیبودن طنز هستند. زبان، لهجه، لحن، ریتم گفتار، جنس رابطههای انسانی؛ اینها چیزهاییاند که نمیتوان در اتاق نویسندگان سینمایی بازتولید کرد. این بلاگرها جهان خود را بازیابی میکنند و طنز را در همان زیستجهان میکارند.
کریچلی هشدار میدهد: وقتی ساختار اجتماعی و ساختار لطیفه هماهنگ نباشند، طنز فرو میریزد. به همین دلیل است که بسیاری از کمدیهای سینمایی، حتی اگر حامل شوخی باشند، خنده تولید نمیکنند؛ زیرا ساختارشان بر بستر اجتماعی غلط یا مندرس بنا شده است.
طنز در اصل مهارتی شناختی است، نه صرفاً مهارتی اجرایی. بازیگران طنز در سینمای ایران معمولاً در نقشهایی تیپیک بازی میکنند، اما بلاگرها ناظرانی اجتماعیاند. آنان با هر ویدئو یک فوکوس جامعهشناختی تولید میکنند.
برخی از آنها در برخی تولیداتشان، با روایتگری تند و متکی به مشاهده، سرکوبها، تنشها و اضطرابهای جمعی را به سطح میآورند. طنز آنها نه از جنس لبخندِ بیخطر، بلکه از جنس اعتراف اجتماعی است.
وحیدرضا صادقپور همان چیزی است که سینمای ایران سالها از آن غافل مانده است: پژوهش میدانی و شناخت دقیق از رفتار انسانی. او با ریزبینی جامعهنگرانه و وسواس در مشاهده، چنان بر جزئیات رفتار زنان، لحن، خواستهها، تردیدها و سازوکارهای عاطفی و اجتماعی آنان مسلط شده که مخاطبان زن در کامنتها بارها از این سطح از شناخت و دقت شگفتزده شدهاند؛ چون خود را در روایت او بازشناخته میبینند.
زیرا نیاز مخاطب را بهتر درک کردهاند. نه از منظر بازاری، بلکه از منظر تجربه زیسته. مخاطب امروز ایرانی در تطابق دائم با بحران زندگی میکند و طنزی میخواهد که بتواند از دل همین بحرانها، نقطه گسست بسازد؛ همان لحظه غافلگیری که «سیسرو» آن را منشأ خنده میدانست.
سینمای کمدی اما همچنان گرفتار ساختارهای قدیمی، سانسور، تیپسازی ۲۰ساله و شوخیهایی است که هیچ هماهنگی با ریتم جامعه ندارند. برای همین بلاگرها پیشتاز میشوند، چون از دل جامعه حرف میزنند، نه از پشت مناسبات...
برای نمونه محسن بروفر بلاگری است که فهم اجرا را با فهم جامعه ترکیب کرده است. او با دقتی کمنظیر در طراحی گریم، انتخاب لباس و اکتهای ریز بدنی، هر شخصیت را نه فقط بازی، بلکه بازشناسی میکند؛ به همین دلیل است که مخاطب با او همراه میشود، چون حس میکند شخصیتها از دل زندگی روزمره بیرون آمدهاند. بروفر حتی برای تولد هر کاراکتر جدید، برنامهریزی، طراحی و جهانسازی دارد.
طنز اجتماعی بلاگرها همان چیزی است که کریچلی آگاهی از تصادفیبودن آیینهای اجتماعی مینامد. بلاگرها نشان میدهند که ساختارها چقدر بیثبات، تصادفی و گاه مضحکاند؛ و همین آگاهی، همان کارکرد درمانی طنز است.
آنها با رویارویکردن ما با بیپایهبودن بسیاری از قواعد، نوعی رهایی ذهنی ایجاد میکنند، کاری که سینمای ایران مدتهاست از انجام آن ناتوان است. طنز، به تعبیر کریچلی، تمرین دیدن دوباره جهان است. بلاگرهای طنز ایرانی دقیقاً در همین میدان می چرند. آنها جهان ما را چنان که هست، اما وارونه، فشرده، تیز و بیرحم بازمینمایانند. در نتیجه، شناختشان از بستر اجتماعی بسیار عمیقتر از بازیگران، نویسندگان و فیلمسازان کمدی است.