ساعت ۲ صبح در اتاق تنها بودم که این به فکرم رسید. فصل جوایز برایمان خیلی خوب بود و توانستم در این مسیر از خیلیها تشکر کنم. با خودم فکر کردم که اگر به اندازهای خوشبخت باشم که برنده اسکار شوم، میخواهم به این فکر کنم که همه چیز از کجا آغاز شد. مسلما حسی است که خیلی برایم اهمیت دارد و وقتی بچه بودم رویم اثر گذاشت و این مفهوم را همیشه با خودم حمل میکنم.
خیلیها عاشق کتانی سفید شما شدند.
خیلی از فرانسیس مکدورمند الهام گرفتم. در این سفر خیلی چیزها از او یاد گرفتم. شبی طولانی بود و کلی راه رفتن در پیش بود و من شهامت پاشنه بلند پوشیدن را نداشتم.
به نظرم خیلی نقاط اشتراک داریم. هر دو از کفش راحت خوشمان میآید و واقعا کار کردن را دوست داریم. خیلی صحبت نمیکنیم، بیشتر انجام میدهیم و از طریق این پروسه، من خیلی چیزها از او یاد گرفتم. بهعنوان یک مرشد و یک انسان و اینکه او چطور در این صنعت خودش را پیش میبرد.
وقتی کتاب زیبای جسیکا برودر را خواندم، خیلی چیزها بود که او در آن به آنها اشاره کرده بود. تقریبا ورای هر صفحه یک احساس جهانی را که او به تصویر کشیده بود، حس کردم؛ حس جمعی فقدان و از دست رفتن یک نوع زندگی بود. این چیزی بود که میخواستم رویش تمرکز کنم. با توجه به اینکه سه فیلم ساخته بودم که فقط روی داستانهای انسانی تمرکز میکردند، دیدم که مخاطب چیزی را که نیاز دارد، از این حس میگیرد. مکالمههایی مانند اینهایی که برای خودم خیلی عزیز است: اینکه ما چطور با افراد مسن خود در جامعه رفتار میکنیم. وقتی وارد هر صحنه میشویم، این چیزی نیست که به آن فکر میکنم. اما به نظرم از نظر انسانی کردن این شخصیتها و جهانی کردن داستان آنها، میتوان امید داشت که مخاطبان با آنها اول از نظر احساسی ارتباط برقرار کنند و بعد این سوال را بپرسند که چرا آنها در این وضعیت قرار دارند. اینکه آدم فقط از نظر منطقی به آن فکر نکند و سرمایهگذاری احساسی داشته باشد. مسلما در اقتصادی کاپیتالیست، شما در این وضعیت به بقای اقتصاد کمک نمیکنید و میتوان شما را کنار گذاشت.
گفته میشود برنامه اصلی این بود که «ابدیها» اول تمام شود و بعد «سرزمین آوارهها» بیرون بیاید؛ اما به خاطر کووید-۱۹این اتفاق نیفتاد. یعنی اگر پاندمی پیش نیامده بود، مسیر تاریخ عوض میشد.
من در مسیر حرفهای کاری نسبتا کوتاهم، فرازوفرودهای بسیاری داشتهام. یک چیزی که یاد گرفتهام کمی کلیشهای است؛ اما این است که هر اتفاقی به خاطر دلیلی پیش میآید. ما هرگز انتظار نداشتیم این فیلم تا این حد با مردم ارتباط برقرار کند؛ اما همه چیز جور درآمد.
مسلما. یک چیز که خیلی زود فهمیدم این بود که باید اطرافتان آدمهای درست باشند. چون نمیتوان نحوه تفکر مردم را تغییر داد، نمیتوان فکر و رفتار آنها را کنترل کرد. اما کاری که میتوان کرد این است که مطمئن شوید افراد اطرافتان نه تنها از شما محافظت میکنند، بلکه میخواهند بهعنوان آنچه خودتان هستید کنارتان باشند. من تا اینجا در کارم خیلی خوششانس بودهام. هر فیلمی که ساختهام اطرافم چنین افرادی بودهاند. بنابراین حتی با وجود اینکه خیلی چیزها را حس کردهام و دیدهام که همتایان من با چه وضعیتهای بدی مواجه شدهاند، من خوششانس بودهام که محافظت شدهام.
باید هوای همدیگر را داشته باشیم. من خیلی از تماسهای تلفنی، پیغامها و تماسها خوشحالم. بهنظرم تایلر پری خیلی خوب این مساله را بیان کرد که بعضی مواقع داشتن این مکالمهها سخت است؛ اما فقط اگر تماسی بگیری و بپرسی که حالت خوب هست و من چه کاری میتوانم بکنم خیلی کار مهمی کردهای. در خیابان که راه میروی اگر به یک غریبه لبخند بزنی، شاید روزش را شکل بدهی. به نظرم ما باید با خودمان شروع کنیم، با جامعه محلی و حلقهای که در آن حضور داریم و اگر این کار را بکنیم، میتوانیم تغییر ایجاد کنیم.