یکشنبه 07 دی 1404
Sunday, 28 December 2025

امروز با سعدی: شرح غم هجران تو هم با تو توان گفت

عصر ایران یکشنبه 07 دی 1404 - 07:45
شرح غم هجران تو هم با تو توان گفت / پیداست که قاصد چه به سمع تو رساند

آن را که غمی چون غم من نیست چه داند
کز شوق توام، دیده چه شب می‌گذراند؟

وقت است اگر از پای درآیم که همه عمر
باری نکشیدم که به هجران تو ماند

سوز دل یعقوب ستم‌دیده ز من پرس
کاندوه دل سوختگان، سوخته داند

دیوانه گرش پند دهی کار نبندد
ور بند نهی سلسله در هم گسلاند

ما بی تو به دل برنزدیم آب صبوری
در آتش سوزنده صبوری که تواند

هر گه که بسوزد جگرم دیده بگرید
وین گریه نه آبی است که آتش بنشاند

سلطان خیالت شبی آرام نگیرد
تا بر سر صبر من مسکین ندواند

شیرین ننماید به دهانش شکر وصل
آن را که فلک زهر جدایی نچشاند

گر بار دگر دامن کامی به کف آرم
تا زنده‌ام از چنگ منش کس نرهاند

ترسم که نمانم من از این رنج دریغا
کاندر دل من حسرت روی تو بماند

قاصد روَد از پارس به کشتی به خراسان
گر چشم من اندر عقبش سیل براند

فریاد که گر جور فراق تو نویسم
فریاد برآید ز دلِ هر که بخواند

شرح غم هجران تو هم با تو توان گفت
پیداست که قاصد چه به سمع تو رساند

زنهار که خون می‌چکد از گفتهٔ سعدی
هرک این همه نشتر بخورد خون بچکاند

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.