عصر ایران؛ راضیه عقیلیمهر- اخیراً «ساغر عزیزی»، بازیگر سینما و تلویزیون، در «رک شو» -یک برنامه گفتوگومحور با اجرای مجید واشقانی - حضور یافت و به گفته خودش با وجود تردیدها و نگرانی از بازگو کردن قصه زندگیاش در آینده، جسورانه از تاریکیها و روشناییهای زندگی شخصیاش مقابل دوربین سخن گفت.
شاید تجربههای تلخ و شیرین بتواند چراغ امید را در دل ناامیدی روشن کند و انگیزهای برای دنبال کردن اهداف و آرزوهایش باشد.
این گفتوگو در فضای مجازی مورد استقبال قرار گرفت و البته واکنشهای منفی و اغلب مثبت کاربران را نیز به دنبال داشت.
دلیل این استقبال شاید محوریت مهم موضوع و قصه تلخ ساغر عزیزی درباره خشونت خانگی بود؛ تجربهای تلخ که اغلب زنان، دختران و به طور کلی قشر آسیبپذیر را هدف قرار میدهد.
این نوع ناهنجاری پنهان، چون اغلب از جانب شوهر، پدر، برادر و حتی مادر و خویشان زن قربانی در محیط خصوصی اتفاق میافتد چه به شکل فیزیکی و چه کلامی و رفتاری پیش از هر چیز روح و سپس جسم زن را زخمی میکند.
زخمی که اگر قربانی از آن جان سالم به در ببرد، تا پایان عمر آزارش میدهد و اگر فرصت حضور در جامعه برایش مهیا شود، با هر حس ناامنی و هر بیعدالتی سرباز میکند و واکنشی را در پی دارد؛ واکنشی برگرفته از بیداری باوری که از زخمی عمیق نشأت گرفته است.
اثبات خشونت خانگی، به دلیل جنبۀ خصوصی و پنهانی آن، در مراجع قضایی اغلب دشوار و پیچیده است.
جامعه هنوز پذیرای مقابله و پیشگیری جدی از این رویدادهای تلخ نیست و قربانی را وادار به سکوت میکند.
از طرفی، پیگیری این رویدادها در مراجع قضایی و خروج فرد قربانی از این شرایط، حتی اگر به نتیجه هم برسد، بعدها تبعات سنگینی برای او دارد.
آسیب روحی ناشی از خشونت خانگی نخست روان قربانی را نشانه میگیرد. او احساس میکند هیچ قدرتی یارای مقابله با حس ناامنییی را که از خانواده و خویشان گرفته، نخواهد داشت.
شوهر یا پدر یا برادر و یا خویشانی که باید پناه امن او باشند، حفرهای عمیق و زخمی جانگداز در دل و ذهنش ایجاد کردهاند؛ زخمی که دیگر مقابله قضایی و انتظامی نیز برایش گاهی التیامبخش نیست، زیرا نیرویی ناخودآگاه، تمام لحظات پس از آن خاطرات تلخ را برایش تهدیدآمیز و ناامن میکند.
نکته قابل تأمل اینکه برخی کاربران فضای مجازی، ضمن ابراز تأسف از تجربههای تلخی که بر ساغر عزیزی گذشت، او را نکوهش کردند که چرا باید خصوصیترین رویداد تلخ زندگی را در فضای عمومی بیان کند حال آن که به عکس، عنوان کردن این موارد و رفتار جسورانه این زن و زنان شبیه به او را باید ستود.
این روایات، صدای زنانی است که فرصت و تریبونی برای فریاد نداشتند و در جریان خشونت خانگی حتی جان خود را از دست دادند.
این فرصتی است از سوی قربانیانی که تهدید خانواده و جامعه، آنها را وادار به سکوت کرده است؛ شاید معجزهوار دری برایشان باز شود. ساغر عزیزی تنها از داستان تلخ گذشتهاش نگفت؛ او صدای زنانی بود که در شرایط مشابه، فرصت فریاد نیافتند و سکوت پیشه کردند.
در این روایت تلخ و واقعی، فضای حاکم بر خانواده، آگاهانه یا ناآگاهانه، تفکری تبعیضآمیز میان برتری جنسیتها ایجاد میکند و شاید همین عامل، اصلیترین سبب طغیانها و درگیریهای قربانی با خانواده و خانواده با او میشود.
اینکه پسر بودن برای برخی خانوادهها و جامعه ارزشمندتر است، باعث میشود قربانی نخست از هویت ذاتی خود یعنی زن بودن متنفر شود، آن را ضعیف ببیند و بهتدریج احساس بیارزشی کند.
میکوشد با رفتارهایش از این تصویر فاصله بگیرد، زیرا از کودکی شاهد احترام و علاقه خانواده به جنس پسر بوده است.
در ذهن کودکانهاش، برای فرار از این وضعیت، خود را پسر تصور میکند و رفتار مردانه به خود میگیرد.
بیتوجهی والدین به احساس و عواطف و موجودیت قربانی، فاصله او را با خانواده و همجنسانش بیشتر میکند و بهتدریج خشمی ناخواسته درونش شکل میگیرد؛ خشمی که به اختلاف نظر، درگیری با خانواده و نهایتاً فرار از محیطی میانجامد که باید پناهگاه امن دختر و زن باشد نه زندان او.
در این روایت، دختران فامیل و خانواده و جامعه، اغلب در سن زیر ۱۸ سال به نکاح دائم مردی درمیآمدند و این رسم نانوشته اما عرفی، خواسته یا ناخواسته، زندگی قربانی را نیز تحت تأثیر قرار داده بود.
از نگاه خانواده، ادامه تحصیل برای دختری که بنا بر قانون نانوشته باید زود ازدواج میکرد، بیفایده به نظر میرسید.
این روایت شبیه زندگی دختران و زنانی است که بسیاری از تصمیمهایشان در دوران سرکشی نوجوانی، به دلیل درک نشدن از سوی مادر یا پدر یا هر دو رقم خورده است؛ نتیجه گفتمان تبعیضآمیز و ناعادلانه برخی خانوادهها که در آن، زن و کودک اغلب قربانیاند.
تمام مدت گفتوگو در این برنامه، میشد صدای لرزان زنی را که از اضطرابی عمیق رنج میکشید با گوش جان شنید و تصور کرد. زنی که میکوشید جسورانه و با صدایی رسا و شفاف حرف بزند، اما رنجی پنهان در وجودش، یادگاری از فضایی پرملتهب و ناامن در سالهای زندگی در کنار خانواده و سپس همسر، در انگشتان لرزان و اشکهای سرازیرش نمایان بود. گاهی بغضش میان کلام میترکید و برای اینکه اشکهایش مقابل دوربین سرازیر نشود، تمرکزش را برای ادامه روایت از دست میداد. پرشهای روایتی او خبر از سالها بیتوجهی به او میداد.
اگر خانواده در همان کودکی و نوجوانی، از نظر عاطفی و شخصیتی حمایت کرده بود، او این دوران را آرامتر سپری میکرد. اگر اشتباهات او نادیده گرفته میشد و احوال سنی و روحیاش درک میشد، شاید کمتر آسیب میدید. اگر جامعه روحیه حمایتگر و مداراگر نسبت به دوران نوجوانی او داشت، تصمیم اشتباه دیگری نمیگرفت.
مجید واشقانی وقتی در میانه گفتوگو از ساغر عزیزی میپرسد: «تو چرا در این شرایط سخت و دشوار بودی اما ماندی و تحمل کردی؟» ساغر پاسخ میدهد: «مگه برای کسی مهم بودم؟» اینجا اصل ماجرا مشخص میشود.
وقتی زن خود را بیپناه میبیند، احتمال آسیبرسانی آزارگر در نقش شوهر، برادر، پدر و... افزایش پیدا میکند. آزارگر وقتی متوجه میشود زن قدرت مقابله با او را ندارد، رفتار خشونتبارش را تکرار میکند؛ آنقدر که به حذف فیزیکی قربانی (زن/دختر/کودک) منجر شود.
بدون شک، عرف و فرهنگ جامعه نیز در بسیاری از موارد این خشونتهای پنهان را تشدید میکند. بدتر اینکه قربانی از لحظات شاد کنار همسرش هم میگوید؛ نشانهای از رسیدن به درجهای از عادت و زیست مسالمتآمیزِ همراه با تهدید، کتک و ناامنی؛ شبیه کسی که آنقدر در منجلاب تهدید و آزار زندگی کرده که اگر لحظهای در فضای تمیز قرارش دهند، از حال میرود.
اگر با این قربانی، از ابتدا و بهویژه در دوران نوجوانی، در خانواده و جامعه با صبوری و مدارا رفتار میشد، او اکنون با کوهی از درد و تجربهای سنگین از قشنگترین دوران زندگیاش که میتوانست در نوجوانی و دوران زناشویی رقم بخورد؛ روبهرو نبود.
در این روایت، داستان تلخی میشنویم از زنی که دلش میخواست، حتی با تمام تهدیدها، در کنار همسرش بماند؛ اما جانش چنان به لب رسیده بود که برای طلاق گرفتنِ خودخواسته، ناچار شد مهریه و جهیزیه و تمام هدیههایش را ببخشد و حقی هم در داشتن حضانت فرزندش نداشته باشد. بار روانی این رویدادهای تلخ آنقدر زیاد بود که خودش را مقصر میدانست و با یادآوری بخشی از این خاطرات، در خلوت به خود آسیب میزد.
نکته قابل تأمل اینکه ساغر عزیزی رشد و تغییر مسیر زندگیاش را مدیون چند زن قدرتمند و حمایتگر در این دوران تلخ است؛ زنانی که او را با حقوق فردی و انسانیاش آگاه کردند؛ آگاهییی که به او جرأت بخشید و نجاتش داد. اینکه چگونه با این حجم از حقارت، تحقیر و آزار از دوران کودکی، اکنون به زنی جسور و قدرتمند برای تغییر زندگیاش تبدیل شده است.