عصر ایران ؛ علی نجومی ــ معضلات یک رابطه زناشویی همیشه موضوعی جذاب برای من بوده اند از آن جهت که گاهی رابطه ای که برای ساختنش و استحکامش سال ها زحمت کشیده شده است به ظاهر به چشم هم زدنی از هم می پاشد. اما آیا واقعا امکان دارد یک ازدواج با چنین سرعتی از هم بپاشد؟ حقیقتش خود من هنوز جواب این سوال را به طور قطعی پیدا نکرده ام اما سعی کرده ام برای یافتن جواب این سوال، مشکلات و مسایلی را که می تواند یک ازدواج را با شکست رو به رو کند مورد بررسی قرار بدهم. به طور موردی به تازگی توجه خودم را بر مساله لانگ دیستنس یا رابطه از راه دور متمرکز کردم.

در میان مقالاتی که در این زمینه می خواندم یکی توجه من را به شدت جلب کرد. یک مرد حدودا 30 ساله در مورد تجربه ی خودش در دور بودن از همسرش به مشکل قابل توجهی اشاره کرد. او می گوید:« من و همسرم 5 سال است که ازدواج کرده ایم و در 3 سال اخیر این رابطه لانگ دیستنس بوده است و اکثر مواقع ما از هم دور بوده ایم.»
این جوان 30 ساله از اشتیاق خود و همسرش برای حل مشکل صحبت کرده است اما می گوید هر بار که رابطه نشانه های بهبود را بروز می داد دوباره بحرانی بین ما به وجود می آمد گویا با هر گامی که به جلو بر می داشتیم دو گام به عقب باز می گشتیم.
به اعتقاد کارشناسان بزرگ ترین مشکل این زوج ها یافتن جواب این سوال است: «چه چیزی مرا به ماندن در رابطه ترغیب می کند؟»
عموما این زوج ها با این احساس و تردید رو به رو هستند که عمر ازدواج شان به پایان رسیده است و بنابراین تلاش برای زنده کردن آن فایده ای ندارد هر بار که اوضاع برای مدتی کوتاه خوب می شود همه چیز خوب به نظر می رسد اما چندی نمی گذرد که بلافاصله همچون بازی مار و پله همه چیز به خانه اول باز می گردد.

سوزان آبسی روان درمانگر و روان تحلیلگر مشهور و نویسنده کتاب مشهور «حقیقت را در مورد عشق به من بگو» معتقد است رابطه ی لانگ دیستنس تنها موقعی موفق خواهد بود که زوج برای مدتی نیاز به فاصله گرفتن از یکدیگر و حفظ استقلال فردی داشته باشند در غیر این صورت جدا بودن از یکدیگر می تواند فرآیند و تجربه ای بسیار دردناک و مخرب باشد و به مرور زمان باعث ضعیف تر شدن پیوند بین زوج می شود.
آبسی مثال جالبی در این میان دارد: کودکان را در نظر بگیرید، آن ها عموما واکنش شدیدی به جدایی از پدر یا مادر خود نشان می دهند. کودکان پیوند خودشان با والدینشان را یک حریم امن می دانند و به همین علت در هنگام دیدن دوباره پدر یا مادر، اکثر این کودکان بداخلاق می شوند و از خودشان خشم بروز می دهند.
آن ها در واقع دارند والدین خود را با این خشم خود تنبیه می کنند و انتقام خود را از آن ها بابت این جدایی می گیرند. اما از طرف دیگر پدر یا مادر که بعد از مدتی جدایی به فرزند خود می رسد با دیدن این واکنش مطمئنا احساس نامیدی و دل شکستگی می کند اما معمولا عاطفه پدری یا مادری آن ها را وادار به نرمش در مقابل فرزند خود می کند در نتیجه دوباره رابطه به تدریج به شکل سابق باز می گردد. اما در مورد دو فرد بالغ و زن و شوهر عموما مساله به این سادگی نیست.
عموما در این مرحله بین زن و شوهر مشاجره و جر و بحث شدید شکل می گیرد. تجربه ثابت کرده است دو فرد بالغ در یک رابطه زناشویی بعد از مدت قابل توجهی دوری وقتی به یکدیگر می رسند بینشان دعوا و مشاجره صورت می پذیرد علت آن هم این است که فردی که منتظر بازگشت همسر خود مانده است عموما از نظر احساسی برای دیدار مجدد آمادگی ندارد و فردی هم که برای مدتی غایب بوده است با دیدن واکنش عموما سرد همراه با خشم همسر خود دچار نا امیدی می شود. اما این همه بحران نیست، بلکه بحران اصلی از زمانی آغاز می شود که زن و شوهر در پی این مشاجره و تنش از نظر حسی شروع به فاصله گرفتن از یکدیگر می کنند.
آبسی این گونه ادامه می دهد که اولین گام برای حل این بحران، صحبت کردن زوج در مورد نوع حس شان نسبت به یکدیگر است.نکته ای که آبسی رویش دست می گذارد بازگشت به نقطه تعادل در رابطه است یعنی این که زوج باید دوباره در نقطه ای نسبت به یکدیگر قرار بگیرند که برایشان مشخص شود که ایا دوران جدایی باعث شده است که در پی نشان دادن ضعف وابستگی و حسی، طرف مقابل دست بالاتر را در رابطه پیدا کند.
آبسی برای دوران گذار و رسیدن دوباره به تعادل توصیه می کند که یک مسافرت دو نفره می تواند گزینه مناسبی باشد. در واقع او معتقد است فاصله گرفتن از خانه ی مشترک می تواند در کاهش تنش ها بسیار موثر باشد. توصیه بعدی او به خرج دادن حداکثری صداقت د ر مورد تجارب دوران جدایی است.
البته در پایان شاید درس مهمی که می توان گرفت این است که جدایی ها اساسا بحران زا هستند. شاید انبوهی از تردیدها و دل شکستگی ها را با خود به همراه بیاورند که ترمیم دوباره رابطه زخم خورده را غیر ممکن یا لااقل بسیار مشکل سازند.