بخش اول-شهادتِ شب!
یلدا، حتی رکورد هم نمی خواهد!، که دیشب یک دقیقه کمتر تر شب بوده یا امروز یک دقیقه بیشتر روز است؟. انگار توقع و انتظار یلدا خیلی بیشتر از اینهاست و آنهم توجه به قدرت شب شکنی شب یلداست. انگار اوج یلدا فهمی آنجاست که دریابیم « یلدا نماد شهادتِ شبهاست!». شبی که با وجود شب بودنش، هیچ شب سیاهی، تاکنون حریفش نشده و نتوانسته از یلدا و صبح سپیدش، سپری از سپیدی و بی گناهی برای خود بسازد!.
اگر می خواهید بیشتر به عمق این ماجرا پی ببرید، یلدای امسال تان را با بخشی از کتاب از بوی گل آهستهترِ سید مهدی شجاعی، رقم بزنید کتابی که در بخشی از آن میخوانید:
....خداوند قواعد طواف خانهاش را به گونهای وضع کرده که مردم – همه مردم – همه وجوه تمایز و تشخص را پیش از ورود به حریم خانه فروگذارند… اما عبدالملک مروان… تلاش میکند این قاعده را بر هم بزند… در این میان فقط یک نفر هست که… مشغول طواف و مناجات با خداست… امام… ردای خود را پهن میکند و…
بخش دوم-مرگ آگاهانه!
داستان این بخش مربوط به هاشمی است، تنها روحانی معاصری که گفته «ما از آسمان نیامدیم» و تنها چهره شاخص قدرتمندی که به صراحت معترف شده؛ «هم خدمت کردم و هم خطا». بگذریم از اینکه ریز و درشت و نهان و عیانش را هم یک یه یک در خاطراتش نوشته است. امروز ما در آستانه نهمین سالگرد رحلت چنین مردی هستیم. بی نشست خبری و سازمان اجرایی و تدارکات حاکمیتی!. مردی که درباره چگونه رفتنش هنوز که هنوز حرفها زیاد است و تخریبات و تهدیداتش؛ مجازتر!. بالاخص آنها که رسماً مجوز تبلیغ پیدا کردند ما زدیم هاشمی را و نفر بعدی هم می زنیم!.
من شخصا دنبال دامن زدن به این موضوعات نبوده و نیستم چون اصولاً اساس زندگی هاشمی را بر «مرگ آگاهانه» استوار می دانم که مثل یک شمشیر بران علیه «شهادتِ شبها» در کار بود و شب سیاهی را سراغ ندارم حریف این دو خصلت هاشمی شده باشد!.
اتفاقاً طولانی ترین بیانیه شبانه ی تاریخی هاشمی هم مشابه «آیین یلدا» است!. هاشمی هم انتظار یلدایی خیلی بیشتری داشت، هم انتظار شب قدر و قدر نمازی بیشتر، همه هم با یک هدف که همه ما باید نماد «شهادتِ شبها» باشیم، همانطور که خودش شد!. «شهادتِ شبها» برای هاشمی فراتر از ماندن و رفتن خودش، گفتن حرفهای سخت و کارهای سخت تر برای پایان شبِ خرافه ها و خویش رایی ها برای رسیدن به طلوع فردای بهتر ایران بود. تا ای ایران، ای ایران واقعی را ملت ایران در صبح فردایی ببینند که دیگر حسرت آرزوی پیشرفت دیگران را نخورند، چه با نسخه شرقی و چینی رخ دهد و چه با نسخه عربی و آمریکایی!.
این همان حرف اصلی یلداست که می توان رد پای آن را در« شهادتِ شبها» و چرایی «مرگ آگاهانه!» به روایت حافظ عزیز شنید:
گرچه بر واعظِ شهر، این سخن آسان نشود
تا ریا وَرزَد و سالوس، مسلمان نشود
رندی آموز و کَرَم کُن، که نه چندان هنر است
حَیَوانی که «ننوشد مِی و انسان» نشود!
گوهرِ «پاک» بِباید که شود قابلِ فیض
ور نه هر سنگ و گِلی، لؤلؤ و مرجان نشود
اسمِ اعظم بِکُنَد کارِ خود ای دل، «خوش باش»
که به« تَلبیس و حیَل»، دیو مسلمان نشود
عشق میورزم و امّید که این فَنِّ شریف
چون هنرهایِ دگر موجب حِرمان نشود
دوش میگفت که «فردا بدهم» کامِ دلت
سببی ساز خدایا که «پشیمان» نشود
حُسنِ خُلقی ز خدا میطلبم خویِ تو را
تا دگر خاطرِ ما از تو پریشان نشود
ذره را تا نَبُوَد«همّتِ عالی» حافظ
طالبِ «چشمهٔ خورشیدِ» درخشان نشود...
* فعال رسانه ای، دبیر سابق پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی









