انسانی که بارها طردشدن، بیعدالتی یا نادیدهگرفتهشدن را تجربه کرده و مهارت شناخت و بیان هیجانهای خود را نیاموخته است، بهتدریج خشم فروخوردهاش را در قالب رفتارهای تند و افراطی بروز میدهد. در این فرآیند، ذهن برای کاهش اضطراب، جهان را به دوگانه ساده «ما و آنها» تقسیم میکند؛ نگاهی که بستر شکلگیری خشونت را فراهم میسازد.
از منظر روانشناسی، افراطیگری معمولاً با تفکر مطلقگرا، ناتوانی در تحمل ابهام و ضعف در تنظیم هیجان همراه است. چنین فردی بهجای گفتوگو، حذف را برمیگزیند؛ بهجای شنیدن، فریاد میزند؛ و بهجای همدلی، دشمن میسازد. نتیجه این مسیر، نهتنها آسیب به دیگران، بلکه گرفتارشدن خود فرد در چرخهای از اضطراب، خشم و انزواست.
مقابله مؤثر با خشونت، صرفاً با ابزارهای بازدارنده و برخوردهای قهری به نتیجهای پایدار نمیرسد. پیشگیری واقعی از مسیر آموزش مهارتهای روانی و اجتماعی میگذرد؛ مهارتهایی چون گفتوگوی سالم، پرورش همدلی، تقویت تفکر انتقادی، افزایش تابآوری و یادگیری شیوههای درست ابراز خشم. هر اندازه اعضای جامعه در شناخت و تنظیم هیجانهای خود توانمندتر باشند، احتمال بروز رفتارهای خشونتآمیز و افراطی بهطور معناداری کاهش مییابد.
خشونتستیزی تنها یک شعار نیست؛ مسئولیتی روانی و اجتماعی است که از خانواده آغاز میشود، در مدرسه تقویت میگردد و در فرهنگ عمومی نهادینه میشود. بیتردید، ذهنهای سالم و آگاه، امنترین دیوارهای یک جامعهاست.
*معاون فرهنگی اجتماعی فرماندهی انتظامی استان سمنان









