در روایتهای رایج از بازار کار، مهارت و تجربه در جایگاه متغیرهای اصلی قرار دارند. گویی هرچه رزومه قویتر باشد، مسیر دستیابی به شغل نیز هموارتر خواهد بود. این نگاه، برای توضیح آنچه عملاً در بازار کار تهران رخ میدهد، کافی نیست اگرچه بخشی از واقعیت را بازتاب میدهد.
در این شهر، مسئله فقط این نیست که آیا فردی میتواند استخدام شود یا نه. بسیاری از افراد، حتی آنهایی که خارج از کانونهای پر تراکم اداری زندگی میکنند، از نظر مهارتی امکان جذب در شرکتها و سازمانهای تهران را دارند، اما با مانعی مواجهاند که کمتر در تحلیلهای بازار کار دیده میشود: هزینه رفت و آمد روزانه به محل کار و زمان صرف شده در ترافیک.
زمان طولانی رفتوآمد، ترافیک فرساینده، فشار روانی مسیرهای تکراری و هزینههای مستقیم و غیر مستقیم حمل و نقل، بهتدریج کیفیت اشتغال را کاهش میدهد و زمینهساز فرسودگی شغلی میشود؛ حتی برای کسانی که «شغل دارند» و از بیرون، مسئلهای در وضعیت اشتغالشان دیده نمیشود.
در چنین شرایطی، پیش از آنکه توانمندی فردی سنجیده شود، یک عامل دیگر وارد عمل میشود: جغرافیا! موقعیت مکانی شرکتها، فاصله آنها از محل سکونت نیروی کار، دسترسی به حمل و نقل عمومی و امکان یا عدم امکان سکونت در نزدیکی محل اشتغال، همگی متغیرهایی هستند که به صورت ساختاری دامنه انتخابهای شغلی را محدود یا گسترش میدهند. این واقعیت، بهویژه در کلانشهری با نابرابریهای فضایی عمیق، به یکی از مؤلفههای پنهان اما تعیینکننده بازار کار تبدیل شده است.

«نقشه بازار کار تهران» که توسط «ای-استخدام» منتشر شده، تلاشی دادهمحور برای آشکار کردن همین بُعد کمتر دیدهشده بازار کار است. این نقشه، پراکندگی فرصتهای شغلی و محل سکونت کارجویان را به تفکیک مناطق شهری نمایش میدهد و امکان مشاهده رابطه میان ساختار فضایی شهر و الگوی اشتغال را فراهم میکند.
دادههای این نقشه نشان میدهد بازار کار تهران نه تنها از نظر مهارتی و بخشی، بلکه از نظر مکانی نیز به شدت متمرکز و نامتوازن است؛ تمرکزی که پیامدهای آن فراتر از انتخابهای فردی است و به سطح سیاستگذاری عمومی نیز تسری مییابد.
بر اساس این دادهها، نزدیک به ۸۰ درصد فرصتهای شغلی در خط مرکزی تهران و مناطق شمالی آن متمرکز شدهاند. حدود ۵۰ درصد کل فرصتهای شغلی تنها در ۲۰ درصد از مساحت شهر و در مناطق ۲، ۳ و ۶ دیده میشوند.
در مقابل، پراکندگی سکونت نیروی کار تصویر متفاوتی ارائه میدهد. کارجویان یقهسفید عمدتاً در مناطق ۴ و ۵ ساکناند، در حالی که کارجویان یقهآبی بیشتر در مناطق جنوبی شهر، بهویژه ۱۵ و ۱۸، زندگی میکنند. نتیجه این الگو، شکافی مکانی میان محل زندگی و محل تمرکز فرصتهای شغلی است؛ شکافی که هر روز در قالب ترافیک، فرسودگی شغلی و کاهش کیفیت زندگی بازتولید میشود.
در چنین ساختاری، بازار کار پیش از آنکه بر اساس مهارت غربال شود، بر اساس دسترسی مکانی عمل میکند. بسیاری از افراد، حتی در صورت برخورداری از توانمندیهای لازم، به دلیل فاصله زیاد محل کار، هزینههای رفتوآمد یا نبود امکان سکونت در نزدیکی شرکتها، از بخشی از فرصتهای شغلی کنار گذاشته میشوند.
به این ترتیب، جغرافیا به یکی از فیلترهای اولیه بازار کار تبدیل میشود؛ فیلتری که نه در آگهیهای شغلی دیده میشود و نه در فرآیندهای رسمی جذب نیرو، اما اثر آن در تصمیمهای شغلی کاملاً واقعی و ملموس است.
نکته قابلتأمل آن است که بسیاری از مناطقی که بیشترین تراکم فرصتهای شغلی را دارند، همزمان جزو گرانترین مناطق تهران نیز هستند. این همزمانی، امکان سکونت نیروی کار در نزدیکی محل اشتغال را برای بخش بزرگی از کارکنان از بین برده است.
پیامد این وضعیت صرفاً فردی نیست. افزایش زمان رفتوآمد، کاهش بهرهوری، تشدید نابرابری فضایی و فشار مضاعف بر زیرساختهای شهری، همگی از نتایج تمرکز نامتوازن فرصتهای شغلی به شمار میروند. در چنین شرایطی، مسئله اشتغال دیگر جدا از سیاستهای مسکن، حملونقل و توسعه شهری قابل تحلیل نیست.
نقشه بازار کار تهران در سایت ای-استخدام پاسخ همه مسائل را نمیدهد، اما یک مسئله کلیدی را بهروشنی مطرح میکند: بازار کار بدون در نظر گرفتن جغرافیا قابل فهم نیست.
نقشه بازار کار تهران یک نکته بنیادین را یادآوری میکند:
بازار کار صرفاً محل تلاقی مهارت و تقاضا نیست، بلکه بازتابی از نحوه سازمانیافتگی شهر و کیفیت دسترسی به فرصتهای شغلی است.
در ساختاری که فرصتها در بخش محدودی از شهر متمرکز شدهاند، مسئله فقط «ایجاد شغل» نیست، بلکه پایداری اشتغال نیز به چالش کشیده میشود. وقتی دسترسی به محل کار با رفتوآمدهای فرساینده و هزینههای بالا همراه است، حتی اشتغال موفق هم میتواند به نارضایتی، افت بهرهوری و فرسودگی شغلی منجر شود. به این معنا، جغرافیا نهتنها تعیین میکند چه کسی شانس ورود به بازار کار را دارد، بلکه بر این اثر میگذارد که چه کسی میتواند در آن دوام بیاورد.
انتشار این دادهها از سوی ای-استخدام نشان میدهد نگاه دادهمحور میتواند فراتر از کارکردهای سنتی کاریابی، به فهم عمیقتری از مسائل ساختاری بازار کار کمک کند؛ مسائلی که بدون در نظر گرفتن آنها، سیاستهای اشتغال، مسکن و حملونقل ناگزیر به بازتولید نابرابری خواهند انجامید.
اگر قرار است بازار کار تهران کارآمدتر و عادلانهتر شود، چارهای جز این نیست که جغرافیا را به رسمیت بشناسیم؛ نه بهعنوان پسزمینهای خنثی، بلکه به عنوان عاملی که هم بر دسترسی به شغل اثر میگذارد و هم بر کیفیت و پایداری آن.