یکشنبه 16 آذر 1404
Sunday, 07 December 2025

ترلان پروانه و عشق عجیبی که به رحیم نجار دارد!

همشهری آنلاین یکشنبه 16 آذر 1404 - 14:30
نرگس آبیار در ادامه علائقش در پرداختن به زیست زنان ایرانی در مقاطع و شرایط مختلف تاریخی، این بار اوایل دوره پهلوی را انتخاب کرده و بستر و بهانه این انتخاب این بار یک رمان پرمخاطب و معروف است.

به گزارش همشهری آنلاین، آبیار در «بامداد خمار» زنانگی را در پرتو دو مفهوم سنت و طغیان به تصویر می‌کشد. سریال، اقتباسی از رمان پرمخاطب فتانه حاج‌سیدجوادی، روایتی‌ است از محبوبه، دختری از خاندان اشرافی که در برابر دیوارهای طبقاتی و خانوادگی، عشق به رحیم نجار را برمی‌گزیند، اما بیش از عشق، آنچه آبیار با قلم دوربینش ترسیم می‌کند، هزارتوی زنانگی است؛ آن شکنندگی زیبا که در بند انتظار، تحقیر و تنهایی اسیر می‌شود و در عین حال، چون پروانه‌ای به سوی آتش پرواز می‌کند. زنانگی در این روایت، نه یک گل لطیف که تیغی دو لبه‌ است؛ هم زینت وجود و هم زخم ابدی.

داستان «بامداد خمار»، روایت عشق محبوبه و رحیم در ایران قدیم با فراز و نشیب‌های طبقاتی و خانوادگی، ذاتاً جذاب است. آبیار با حفظ روح رمان (عشق به عنوان شمشیر دولبه)، آن را برای نمایش در قابی بزرگ‌تر توسعه داده است؛ فصل اول سریال تا عقد پیش می‌رود و درون‌مایه‌های فقر، سنت و سقوط را بررسی می‌کند. جذابیت اصلی در تضادها، اعیان و فرودست، شور و عقل و عصیان و اطاعت است و پیام عبرت‌آموز (پشیمانی پس از مستی عشق) است.

عاشقانه ترلان پروانه با صدای محسن چاوشی | ببینید

چهره جدید ترلان پروانه و آهنگ عاشقانه محسن چاوشی | ببینید

کامیابی یک روایت زنانه از عشقی ناکام

محبوبه، با بازی ترلان پروانه، تجسم زنانگی محبوس در قفس طلایی است. او در عمارت پدری، میان چادرهای حریر و نگاه‌های سنگین خواستگاران، رشد می‌کند؛ جایی که زنانگی به معنای سکوت مطیعانه و حفظ آبروی خاندان است. دست‌های لرزان محبوبه زمانی گلدوزی می‌کنند؛ زمان دیگر سینی چای را در خود جای می‌دهند و زمان دیگر به وقت عاشقی در خلوت، نامه‌های پنهان می‌نویسند. این دست‌ها، نماد دوگانگی زنانگی‌اند؛ یکی برای نمایشِ به جامعه، دیگری برای پنهان‌کردنِ آرزوهای سرکوب‌شده. محبوبه عاشق رحیم می‌شود؛ شاگرد نجارِ ساکت و سخت‌کوش، با بازی نوید پورفرج در قامت مردی که نه شمشیر دارد، نه تاج و این عشق، زنانگی او را از خواب سنتی بیدار می‌کند، اما بیداری، همیشه رهایی نیست؛ گاهی، آغاز خماری‌ست.

در رمانِ اصلی، حاج‌سیدجوادی محبوبه را به عنوان قربانی خودسریِ جوانی نشان می‌دهد؛ دختری که خواستگارانِ هم‌سطح خود را رد می‌کند، در برابر خانواده مقاومت می‌ورزد و سرانجام، با اصرار بی‌امان و در عین لجاجت با عرف خانوادگی با رحیم ازدواج می‌کند و باز هم رضایت خاندان را در عین سرکشی می‌جوید، اما آبیار، با نگاهی زنانه‌تر، این مقاومت را نه خودسری که فریادی از عمق زنانگی می‌بیند، فریادی برای حق انتخاب، برای خواستن فراتر ازِ چارچوب‌های جنسیتی. سریال این لحظه‌ها را با موسیقی سنتی و نورپردازی سایه‌دار، برجسته می‌کند. محبوبه، در برابر پدر مقتدر (با بازی علی مصفا) نماد لطافت و زیبایی است که در برابر ساختارهای سخت و متصلب و مردسالار یا باید عقب بنشیند تا آسایش بیابد یا راه دیگری برگزیند و رخنه‌ای در این دیواره‌های بتنی باز کند و زخم‌هایش را به جان بخرد که اینجا دیگر مرهمی نیست؛ این‌جا، زنانگی چون رودی زیرزمینی از لایه‌هایِ سنت می‌جوشد.

منتقدان رمان، آن را درس عبرتی برای زنان جوان می‌دانستند که از روابط میان طبقات بالا و پایین پرهیز کنند چراکه عشق میان دو طبقه هویت‌شکن است و زخمی می‌زند که جایش تا ابد باقی می‌ماند، اما آبیار، با افزودن لایه‌های روانشناختی، نشان می‌دهد که این عشق، نه فقط هوس جوانی که جست‌وجوی هویت زنانه در برابر جامعه‌ای مردسالار است.

زنان «بامداد خمار» مالکیت بر حیطه‌ خویش را حفظ کرده‌اند، حتی در بند زنجیرهای نامرئی. آبیار، با ظرافت، نشان می‌دهد که تراژدی محبوبه، نه از رحیم نجار، که از جامعه‌ای می‌آید که زنانگی را به ابزاری برای حفظ طبقه بدل کرده است.

فضاسازی با چاشنی عشق و تردید

دقت در جزئیات بصری و بازسازی تاریخی و دکوپاژ «بامداد خمار» یکی از ویژگی‌های جذاب سریال است. آبیار با توجه به کوچک‌ترین جزئیات، قاب‌هایی باورپذیر از تهران اواخر قاجار و اوایل دوران رضاشاه ساخته است؛ خانه‌های مجلل در برابر کوچه‌های خاک‌آلود، لباس‌های قاجاری (چادرهای بلند، جواهرات سنتی) و چهره‌پردازی که مد را بازنمایی می‌کند، هرچند از واقعیت تاریخی (مانند چاقی زنان قاجاری) فاصله گرفته تا جذابیت مدرن حفظ شود. آبیار زنان را در فضای تهران قدیم – نمادی از محدودیت‌های جنسیتی – قرار می‌دهد، جایی که سنت و طبقه، زندگی‌شان را شکل می‌دهد. او با دکوپاژ دقیق (لباس‌های بلند، جواهرات سنتی، خانه‌های مجلل)، زنان را بخشی از تاریخ نشان می‌دهد، اما با چهره‌پردازی مدرن (زیبایی امروزی به جای چاقی قاجاری)، جذابیت معاصر می‌بخشد تا مخاطب امروزی همذات‌پنداری کند.

این رویکرد، زنان را از نمادهای تاریخی به شخصیت‌های زنده تبدیل می‌کند. یکی ازِ زیباترینِ جنبه‌هایِ سریال نیز بازنماییِ پوششِ زنانِ قاجاری‌ است. آبیار، با دقت تاریخی، چادرهایِ بلند، حریرهای گل‌دار و آرایش «هفت‌ رنگ» را به تصویر می‌کشد؛ حنا برِ دست‌ها، سرمه بر چشم‌ها، سفیداب برِ چهره و خال سیاه بر گونه. این پوشش‌ها، نه فقط زینت که سپر زنانگی‌اند؛ سپری که در برابر نگاه‌های مردانه و قضاوت‌های اجتماعی، محافظت می‌کند.

در سکانسی که محبوبه به تماشای رحیم در بازار ایستاده است، روبنده‌ ندارد؛ چشمانیِ درخشان و قلبی تپنده در قامت شاهد بازاری، نگاهی خریدارانه به رحیم می‌کند. این لحظه، چون شعری از فروغ فرخزاد، فریاد زنانگی سرکش است؛ فریادی که جامعه سعی دارد با پچ‌پچ‌ها و طرد، خاموشش کند.

شخصیت‌های «بامداد خمار» زنانی از دل تاریخ برای امروز و فردا

شخصیت‌پردازی یکی دیگر از قوت‌های آبیار است؛ او با شناخت عمیق از روانشناسی، شخصیت‌ها را چندلایه می‌سازد. محبوبه نه فقط عاشق‌پیشه، بلکه نمادی از شور نوجوانی در برابر سنت‌ها است و تضاد خانوادگی و اجتماعی‌اش، مخاطب را درگیر می‌کند. رحیم نیز از کارگر ساده به مردی جذاب و پیچیده تبدیل شده است، با لایه‌هایی از فقر و آرزو.

آبیار با تصویرسازی عاطفی و با نگاهی زنانه، روایت عشق با یک نگاه (عشق محبوبه به رحیم) را باورپذیر کرده ک این رویکرد، سریال را از ملودرام ساده به درامی روانشناختی تبدیل کرده است. آبیار شخصیت‌های فرعی مانند مادر محبوبه را با قدرت و جذابیت بازسازی کرده است، حتی جایی که از رمان فاصله می‌گیرد.

نرگس آبیار، به عنوان کارگردانی که زنان، محور فیلم. های او هستند («شیار ۱۴۳»، «نفس»، «شبی که ماه کامل شد» و «ابلق»)، در «بامداد خمار» تصویری چندلایه از زنان ارائه می‌دهد؛ زنانی گرفتار در دام سنت، عشق و طبقه اجتماعی که عشق را نه رهایی، بلکه «شمشیر دولبه» نشان می‌دهد.

اقتباس از رمان فتانه حاج سیدجوادی، فرصتی برای آبیار است تا زنان را از قربانیان منفعل به عوامل فعال – هرچند شکست‌خورده – تبدیل کند. شخصیت اصلی، محبوبه (ترلان پروانه)، محور این تصویرسازی است، اما زنان فرعی مانند نازنین (لاله اسکندری) و دده (بهنوش بختیاری) نیز لایه‌هایی از قدرت، طنز و رنج را می‌افزایند. آبیار با تمرکز بر روانشناسی، بصری‌سازی و تضادهای اجتماعی، زنان را واقعی و همذات‌پندار می‌سازد، هرچند منتقدان به برخی کلیشه‌ها (مانند جذابیت بیش از حد) اشاره دارند.

در نهایت، «بامداد خمار» پلِ میانِ گذشته و حالِ زنانگیِ ایرانی می‌زند. محبوبه امروز، در چشمان بسیاری از زنان معاصر ما بازتاب دارد؛ زنانی که میان «باید» های خانوادگی و «می‌خواهم» ‌های درونی، سرگردان‌اند. آبیار، به عنوان کارگردان زن، شأن زنانه را در میدان عشق حفظ می‌کند؛ او از ژست‌های شبه روشنفکری دوری می‌جوید و حقیقت وجودی زن را از دل قصه بیرون می‌کشد.

آبیار در روایت «بامداد خمار» بر عمق تراژدی زنانگی، نه بر سرعت روایت تمرکز کرده است. محبوبه، در پایان هر قسمت، نه قهرمان شکست‌خورده، که زنی مقاوم است؛ زنی که خماری عشق را می‌نوشد، اما روحِ خود را تسلیم نمی‌کند.

در نهایت، «بامداد خمار» نه فقط روایتی عاشقانه، که مرثیه‌ای بر زنانگیِ ایران است؛ زنانگی‌ای که در زنجیرهای طبقاتی و سنتی، می‌رقصد و می‌گرید. محبوبه، با تمام زخم‌هایش، به ما می‌گوید که عشق، هرچند نافرجام، دریچه‌ای به سوی خود واقعی است و آبیار، با دوربین خود، این دریچه را می‌گشاید و نگاهی تازه به آینه زنانگی دارد.

مریم قربانی نیا

منبع خبر "همشهری آنلاین" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.